خدایا! یعنی می شود دست پدر را ببوسم؟ (به بهانه نزدیک شدن به روز پدر)

به قلم حجت الله حاجی کاظم

دیشب یکی از دوستانم زنگ زد. خبر داد که پدر یکی از رفیقان مشترکمان که برای زیارت به نجف رفته بودند، همان جا به رحمت خدا شتافته است.

تماس گرفتم و تسلیت گفتم.

یادم افتاد که یک هفته است پدرم را ندیده ام.

با پدرم ۱۲۰ کیلومتر فاصله داریم.

یک لحظه تمام خاطراتم با پدرم را مرور کردم.

father

یاد تماس هایی که خودشان هفته های اخیر گرفته بودند و حال من و خانمم را پرسیده بودند.

حتی اگر هیچ هم نتوانید کمک ما کنید، یقین دارد خدا می رساند و رساند و پدرم هم از این آرامش تاثیر گرفت و با هم همراه شدیم و بازهم وسیله رزق ما شدند.

حتی اگر هیچ هم نتوانید کمک ما کنید، یقین دارد خدا می رساند و رساند و پدرم هم از این آرامش تاثیر گرفت.

یاد پدر خانمم افتادم که به شهادت رسیده است و آرزو کردم ای کاش می دیدمشان.

یاد این افتادم که تا به حال بارها دوست داشتم دست پدر و مادرم را ببوسم اما خجالتم مانع شده بود.

حس کردم چه قدر نیاز دارم این دفعه روز پدر این کار را انجام دهم.

اشک در چشمانم جمع شد و از خدا خواستم کمکم کند بتوانم.

خدایا! یعنی می شود؟

 



 

 

پی نوشت

خدا توفیق داد و دست پدرم را با افتخار بوسیدم.

 

شعر زیبا درباره پدر به مناسبت روز پدر

ای پدر ای با دل من همنشین           ای صمیمی ای بر انگشتر نگین

ای پدر ای همدم تنهاییم            آشنایی با غم تنهاییم

***********************************************

ای طنین نام تو بر گوش من          ای پناه گریه ی خاموش من

همچو باران مهربان بر من ببار         ای که هستی مثل ابر نو بهار

***********************************************

در صداقت برتر از آیینه ای             در رفاقت باده ای بی کینه ای

ای سپیدار بلند و بی پایدار           می برم نام تو را با افتخار

***********************************************

هر چه دارم از تو دارم ای پدر              ای که هستی نور چشم و تاج سر

رحمت بارانی روشن تبار            مهربانی از مانده یادگار

***********************************************

ای پدر بوی شقایق می دهی          عاشقی را یاد عاشق می دهی

با تو سبزم،گل بهارم،ای پدر        هر چه دارم از تو دارم ای پدر

***********************************************

پدر ای وجودم از تو            قدرت و توان گرفته
ای که از دم نفس هات            هستی من جان گرفته

***********************************************

پدر ای که از تو جاری             خون زندگی تو رگ هام
ای که از نور دو چشمت           نور زندگی به چشمام

***********************************************

پدر امروز به پاهام            دیگه نای رفتنی نیست
جز دریغی رو لب هام          دیگه حرف گفتنی نیست

***********************************************

پدر، پیچ و خم راهم          نمیخوام بی راهه باشه
گل سرخ آرزوهام          توی فکر غنچه باشه

**********************************************

پدر دست یاری تو            اگه دستامو نگیره

کوره راه رفتن من            مثل شب هام می شه تیره

شاعر:مهدی فرجی

خدایا! یعنی می شود دست پدر را ببوسم؟ (به بهانه نزدیک شدن به روز پدر)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

اسکرول