ح-حاجی کاظم
توضیح: این مطلب در پاسخ به یکی از سوالات دانشجویان درباره جبر و اختیار تدوین شد.
ریشه اختیار
یکی از شبهاتی که در مقابل پذیرش اختیار قرار دارد، این است که تمام خروجیهای انسان شامل گرایشها، تصمیم گیریها و عملکردهای وی را ناشی از ورودیها و عوامل غیر اختیاری بدانیم. برخی روانشناسان به این سمت متمایل شدند که انسان در تمامی تصمیمات خود تحت تأثیر مقدماتی است که برای او وجود داشته است و هرچند او فکر میکند میتواند مختارانه تصمیم بگیرد اما در حقیقت نمیتواند زیرا تصمیم او در نهایت تحت تأثیر تفکرات، تصورات، ماجراها، شرایط و … است که تا لحظه قبل برای او اتفاق افتاده است. به نظر میرسد انسانها این موضوع را با وجدان خود درک میکنند که در دوراهی واقعاً امکان و اراده طی هر دو راه پیش روی را داشته و حتی گاهی همان موقعیت تکرار میشود و او مینشیند و تصمیم میگیرد که راه خود را تغییر دهد. تصمیمات عجیب انسانها بر خلاف اقتضای محیطی خودشان نیز گویای این است که اصل اختیار قابل انکار نیست. این به آن معناست که اختیار، دقیقاً همین است که هرچند قبول داریم تمام اتفاقات و شرایط زندگی ما در تصمیماتمان تأثیرگذار هستند، اما ما میتوانیم در برخی لحظات تأملی کنیم و تصمیم بگیریم که از اقتضای آن شرایط تخلف کنیم. میتواند جوانه تازهای در من و تو متولد شود و به اقتضای گذشته خود عمل نکنیم. ریشه اختیار در خود اختیار است و اگر بخواهیم بازهم ریشه خود اختیار را به دادههای عقلی، روحیات و اطلاعات قبلی و … برگردانیم، تنها از جبر سخن گفتهایم.
مسئله حرام زادهها و دیگر تفاوتهای جبری انسانها
قبل از ورود به بحث باید به این نکته اشاره کنیم که عواملی چون ژنتیک و وراثت، محیط ناسالم، تربیت نادرست و … به طور قطع بر تصمیمات انسان و سرعت حرکت او به سمت حق تأثیر گذار است اما اینها به معنای اینکه نتوانیم از این اقتضائات تخلف کنیم نبوده و امکان الهی شدن و مؤمن بودن حتی برای حرام زاده بسته نیست هرچند دشواریهای جبری نسبت به او وجود دارد. در مورد حکمت آن توضیح خواهیم داد.
به نظر میرسد علت تفاوت انسانها در استعدادهای مختلف را میتوان با نظام علّی و معلولی توضیح داد. فیض خداوند بینهایت است و ذرهای از موجودی دریغ نمیکند اما این خود موجودات و مسیرهای علّی و معلولی مؤثر در آنها موجب میشود که پذیرش آنها نسبت به فیض حق متفاوت باشد. خداوند نسبت به تغییر این نظام علّی معلولی ناتوان نیست و اگر سؤال شود چرا خداوند چنین نظامی در دنیا قرار داده است (که مثلاً حرامخواری و گناه و … خود انسان و پدر و مادر موجب ایجاد محدودیتهایی در روحیات معنوی فرزند میشود) خواهیم گفت اگر این تأثیر و تأثّرها از بین رود، دنیایی که زمینهساز اختیار برای رشد انسانها است، وجود نخواهد داشت (چرا که انسان فساد میکند اما اثرش به طریق اعجاز از میان میرود و این موجب میشود نگاه انسان نسبت به خوب بودن، نگاهی کاسب گونه بوده و وقوع معجزه پس از معجزه، نوعی یقین ایجاد نماید که جبر روانی ایجاد کند.) و این با حکمت رشد آفرین خداوند نسبت به هستی سازگار نیست.
اما سؤال دیگری نیز مطرح است و آن اینکه اگر هم قبول کنیم اصل این تفاوتها حکیمانه است، آیا در حق کسانی که در مجرای این نقصها و کمبودها و جبرهای روانی قرار میگیرند ظلم نخواهد شد؟ پاسخ این است که هرکس به اندازه انتخابهای اختیاری خود و اینکه در چه شرایطی چه قدر با اختیار خود حق را انتخاب میکند ارزشگذاری خواهد شد. به عبارتی دیگر، ما نسبت به جبرهایی که در قرار گرفتن در نظام تکوینی جهان بر ما وارد میشود، مؤاخذه نخواهیم شد بلکه نسبت به اختیارها و تواناییهایمان سنجیده میشویم. چه بیانی از این گویاتر که: «لا یکلِّفُ اَللّهُ نَفْساً إِلاّ وسعها: خدا هیچ کس را جز به اندازه تواناییاش تکلیف نمیکند» ﴿البقره، ۲۸۶﴾ یا «لا یکلِّفُ اَللّهُ نَفْساً إِلاّ ما آتاها: خدا هیچ کس را جز به اندازه آنچه که به او داده است، تکلیف نمیکند.» ﴿الطلاق، ۷﴾ ارزش ما در میزان انتخابهای آگاهانه و مختار ماست و نه در تقلیدها و عمل کردنها به اقتضای طبیعت خویش. البته اگر کسی بر اساس طبع نیکوی خود و بدون انتخاب آگاهانه نیکو عمل کرد، به طور مطلق فاقد ارزش نیست بلکه همین که خلاف آن طبع نیکو عمل نکرده ارزشمند است اما ارزش انتخاب خوبی توسط کسی که طبع وی با بدی همراه شده است، بسیار بالاتر و رشد دهندهتر است. و شاید یکی از حکمتهای تاکید بر علم و تعقل و انتخاب آگاهانه همین است. برای تقریب به ذهن تصور کنید ارزش انسان همچون یک کسر است که صورت آن دستاوردها و خوبیهای کسب شده توسط اوست و مخرج کسر، امکانات و داشتههای وی است. انسانی که داشتههای او بسیار کم بوده اما آوردهها و کسبهایش بسیار، ارزش بالایی پیدا میکند و از سوی دیگر کسی که داشتههایش بسیار بوده است اما آوردههایش کم و بر اساس تقلید و ژنتیک بوده است، بسیار ضرر کرده است و رتبه پایینی پیدا میکند. به عبارت دیگر، آنچه فرزند از پدر و مادر خود همراه خویش تا قیامت ببرد، متعلق به وی نبوده بلکه متعلق به پدر و مادر اوست. او با کسبهای خودش محاسبه میشود. اگر سؤال شود بالاخره میزان مخرج کسر و امکانات اولیه انسان (همچون قرار داشتن در دین حق) نیز ارزش و آسودگیای دارد، خواهیم گفت آری اما اگر کسی در هنگام انتخابهای خویش درست عمل کند، خداوند آن کسرها را با عوض خویش در جهانهای بعد جبران خواهد کرد. عمر انسان به ۷۰-۸۰ سال دنیا ختم نمیشود و خداوند برای مراحل دیگری نیز حکیمانه تدبیر کرده است. البته به نظر میرسد نکته اصلی، رشد انسان و ارزش او بر اساس کسر آوردهها بر امکانات اوست.
دیگر مطالب مسئله جبر و اختیار و تفاوت انسان ها