داستان قضاوت درباره سه برادر

حجت حاجی کاظم

سه برادر تصمیم گرفتند آدم های بزرگی شوند. اولی فیزیکدان شد؛ دومی پزشک و سومی روحانی دینی.

اولی، صاحب جایزه نوبل شده و در کشوری دیگر آغاز به کار کرد.

دومی، رئیس بیمارستان شد و مداوای بیماران را انجام می داد.

سومی مدیریت موسسه ای فرهنگی را بر عهده گرفت و به کار فرهنگی پرداخت.

جنگ که شروع شد، فیزیکدان به کشور برگشت؛

اما وقتی متوجه شد بمب هایی که بر سر مردم می ریختند، بر اساس تئوری های او ساخته شده است، خودکشی کرد.

پزشک، اعلام کرد سیستم بهداشت و درمان جواب گوی این همه مجروح نیست.

او از مشاهده صدها برابر بیمار و ناتوانی سیستم، افسرده شد.

روحانی، با سخنرانی های متعدد، مردم را به تبدیل مدرسه ها و دانشگاه ها به بیمارستان و کمک به مصدومان دعوت کرد.

سپس برادر پزشک و دیگر متخصصان را برای آموزش داوطلبان دعوت کرد.

بیمارستان های زیادی در همان روزهای جنگ ساخته شد و مردم با انگیزه های دینی و انسانی، امدادگری را یاد گرفتند.

اما صد و پنجاه سال بعد …

در کتاب ها، کشف های آن فیزیکدان را، نقطه عطف تاریخ علم دانستند.

و پزشک را پایه‌گذار سیستم جدید درمان معرفی کردند.

و آن مرد روحانی را به اتهام دخالت در علم پزشکی محکوم کردند.

داستان قضاوت درباره سه برادر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

اسکرول