بحث با یک دوست مسیحی راجع به اسلام و مسیحیت

این مطلب، بحثی است میان بنده و دوستی مسیحی درباره «اسلام و مسیحیت» که برای مطلب زیر

آیا مسیحیت دین محبت است و اسلام دین خشونت؟

نظر گذاشته بودند. نظرات ایشان در انتهای همین متن آمده است. حتما قبل خواندن نظر بنده، مطالعه فرمایید.

 

سلام دوست عزیز

از توجهتان سپاسگزارم و از مطلبتان استقبال می کنم.

راستی دوست عزیزم!

با این پیش شرط بحث می کنم:

۱- انصاف تا آخر و رها نکردن بحث تا ججایی که دو طرف موافق رها کردن باشند (حتی اگر بین پاسخ ها حتی چند روز طول کشد)
۲- این شاخه آن شاخه نرفتن. (دیدم متاسفانه به محض داغ شدن بحث یک مورد، سراغ دیگر شبهات که متاسفانه علیه شیعه بافته شده است می روید. این اشکال گاهی در بیان دیگر دوستان هم هست) چرا که این شاخه ان شاخه رفتن فقط موجب ناتمامی و غلط اندازی و وقت تلف شدن می شود.

اطمینان دارم که اگر حق جویانه پیش رویم، راه ما به سوی حقیقت منتهی خواهد شد.
نه به خاطر اینکه به دانش خود مطمئن باشم.
بلکه به این خاطر که به حقیقت اطمینان دارم. و به یقین (تا جایی که تاکنون بررسی کرده ام)، شیعه را تنها راه حق یافته و بقیه مذاهب را تا جایی که کاوش کردم، در زمان حاضر، راه نادرست می دانم.
و به شما قول شرف می دهم که اگر در بحث ها روشن شد که پیروی از راه شیعه، با عقل و فطرت و محبت و خلاصه حقیقت سازگار نیست، یقین بدان دست از آن بر خواهم داشت.
یقین بدان.
و به هر مذهبی که اثبات شود حقیقت دارد، حتی اگر کمونیسم و لاایسم باشد، خواهم گرایید.

آیا شما هم چنین قولی می دهی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

آغاز بحث – مقدمه

مقدمه ۱: اجازه دهید بدون توهین کردن به کسی بحث را پیش رویم.

مقدمه ۲: من با جرأت عرض می کنم که اگر پاسخ های مستدل و قانع کننده ای دهید که پس از تحقیق و بررسی ثابت شود، بدون هیچ و هیچ ملاحظه ای به دنبال حق خواهم رفت. از شما هم چنین انتظاری دارم.

مقدمه ۳: اسلامی که من از آن سخن می گویم، اسلام جدا از جانشینی علی بن ابیطالب (علیه السلام) نیست. به باور ما، اسلام اهل سنت، به خاطر بنا گذاشتن بر حجت بودن سخن همه اصحاب و تابعین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، به انحراف رفته است و من، دذر مورد تاریخ، نقل های تاریخی مکرر و مستند از منابع اصلی را با روش تحلیل تاریخی قبول داشته و در مورد اسلام نیز، تنها متن قرآن کریم و مکتب اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) را منبع اسلام حقیقی می دانم. روشن و عقلنی است که شما حق ندارید مرا به خاطر برخی اعتقاد خاص اهل سنت (که من آنها را اسلام نمی دانم) مواخذه کنید. (اگر این گزاره برایتان روشن نیست، بفرمایید تا جداگانه درباره اش بحث کنیم.) شما هم می توانید فرقه خودتان را دقیقا مشخص کنید تا فقط درباره آن بحث کنیم.

دیدگاهم درباره بندهای نظر شما:

۱-       ادعای من روی حرف های خودم است که به نام «حجت» درج کرده ام. لطفا در مورد آن ها بحث نمایید و نه روی سخن دیگران. کاربر محترمی که با عنوان «متی ترانا و نراک» بحث کرده اند، از دوستان خیلی خوب اینترنتی هستند که با هم بحث می کنیم اما اینجا هم بحث نمی کنند و من هم مدافع نظر خودم هستم و نه نظر دیگر دوستان. دیدید که خودم هم با این دوست عزیز، بحث داشتم. من نماینده اعتقادی که خودم قبول ندارم نمی توانم باشم. اگر دقت فرمایید، من قبول کرده ام که مسیحیان، همه مردم را دعا می کنند. البته ما در اسلام هم داریم: «اللهم اشف کل مریض، … که در اسناد معتبر ما آمده است»

۲-       فرمودید: « لطفا یاد بگیرید : دین الهی مقوله ای فراتر از سیاست هستش. دین آلوده به سیاست به خدا منتهی نمیشه.» این سخن، تنها ادعاست. شما که از من توقع ندارید سخنتان را بدون دلیل بپذیرم. مسیحیان نیز تا قبل از مارتین لوتر، چنین باوری نداشتند؟ چه شد که یکدفعه جدایی سیاست از دین الهی را اصل مسلم دانستید؟ آیا مسیحیان قدیمی تر فهم روشن تر و صحیح تری از مسیحیت داشتند یا مسیحیان جدیدتر؟ گذشته از این حرف ها، ادعای شما را هرگز قبول ندارم. پیامبران (علیهم السلام) علاوه بر رشد روحی آدم ها (که اساس حرکت های اجتماعی نیز هست)، خودشان به فرمان الهی به فعالیت ها و اقدامات اجتماعی و سیاسی هم دست زدند. حکومت حضرت سلیمان و حضرت یوسف (علیهم السلام)، بعید می دانم مورد انکار کتاب های مقدس شما باشد. ادعای تشکیل حکومت یهود توسط یهودیان، ادعای بازگشت عدل و داد با بازگشت عیسی مسیح (علیه السلام) و سوشیانت زردشتی، از جمله ادعاهای ادیان است که تحقق آن، با تغییر سیاسی همراه است. چرا خورشید را انکار می کنید؟ (البته قصد بحث در این مورد را نداشتم. اشاره شما مجبورم کرد اشاره کنم. بگذارید این مورد بحث جای خود بیاید.)

۳-       قبول دارم که بررسی مسیحیت، در حقیقت ارتباطی به بررسی سیاست و ملیت کشورهای مسیحی ندارد. هرچند به طور کامل نمی توانیم تاثیر آنها بر یکدیگر را رد کنیم. تحولات مسیحیت و تحولات در گستره فلسفه سیاست در غرب (به ویژه در تحولات رنسانس) بر روی هم موثر بوده اند.

۴-       در مورد بند ۴ شما که سراسر توهین و بی حرمتی است و به جای آوردن حتی یک دلیل استوار، تهمت ها را پشت سر هم آورده اید، چند نکته کوتاه: ۱- اسلام دین محبت و عشق و رشد است. زیبایی احکام خاص آن که ظاهرا شدید است، کاملا قابل اثبات می باشد. ما این ها را کار کرده ایم و حرف تقلیدی نمی زنیم. می توانید در جای خودش یک نمونه را بیاورید تا عقلانیت و محبت آن را ببینید. یک نمونه درباره قصاص: (https://mighatemehr.ir/fa/?p=164) از شما نمی خواهم که حرف هایم را بپذیرید. فقط خواهش دارم با احتمال دادن آن، کمی روی آن فکر کنید. در مورد اقدامات خلیفه دوم و …، بزرگنمایی ها را قبول نداریم. در آثار فردوسی ایرانی که موجب افتخار ماست و فرهنگ و حماسه فارسی را زنده کرد، ببینید چه تجلیلی از فرهنگ اسلام و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) شده است. فردوسی که به عصر ظهور اسلام در ایران هم نزدیک تر است. آیا شما بهتر اسناد تاریخی را دیده اید یا فردوسی؟ البته همانطور که در مقدمه ۳ عرض کردم، روش ما ربطی به عملکرد اهل سنت ندارد.

۵-       تحلیل «سیلی بر صورت» را من نیاوردم که از آن دفاع کنم (توجه کنید که بحث من آنجا با عنوان «حجت» آمده است) نظرم در مورد این موضوع، آن است که اگر این جمله از حضرت عیسی (علیه السلام) باشد (البته در یکی از نسخه های انجیل دیده ام اما رو سندش باید بررسی کنم) منظورشان مظلوم نمایی و ستمگر پروری نیست. اگر من زمینه را برای ستم دیگری فراهم کنم، به دیگرانی که از قدرت گرفتن ستمگر به آنان ستم می شود، ظلم کرده ام. به نظرم منظور حضرت عیسی (علیه السلام) این است که در جایی که با بخشش خود می توانی با کرامت نفس شخص مقابل را شرمنده کنی، اینگونه رفتار کن. می بینید که با چنین تصویری، سخن ایشان بسیار عاقلانه و زیبا خواهد بود. چیزی که ما در اسلام هم دقیقا همین گونه می اندیشیم. (اگر خواستید، برایتان اثبات می کنم.)  – بقیه عبارات شما در این بند بیشتر جنبه توهین دارد اما باز هم اشاره کوتاهی می نمایم که اگر به حقیقت دنبال حق هستید، روزنه ای باشد. (هرمورد را جداگانه و سر فرصت می توانیم کامل بررسی کنیم): همه ادیان جنبه اجتماعی هم دارند (در بند ۲ پاسخ هایم، اشاراتی داشتم) خداوند اسلام، از ما بی منطق بودن را نمی پذیرد. دین، بر اساس عقل باید باشد وگرنه قابل استفاده در اعماق زندگی انسان و اجتماع انسانی نیست. آیا عقل شما می پذیرد که بگذاری تو و دیگر مردم را بکشند و دست روی دست بگذاری؟ آیا عقل شما ازدواج را مانع سعادت و الهی بودن می بیند؟ آیا در عرصه های اجتماعی که باید در موضوعی داوری کنی و تصمیم بگیری، عقل می گوید که مرا تعطیل کن؟ رفتار و جملاتی که از حضرت عیسی (علیه السلام) نقل کردید، بر فرض درست بودن سندش (که البته درستی برخی را اطمینان داریم)، تفسیر دارد و می تواند با تفسیر عقلانی (فرض پیامبران این است که مخاطبشان، می اندیشد و سخنشان را اشتباه برداشت نمی کند.) مثلا ازدواج نکردن حضرت به خاطر شرایط خاص تبلیغی ایشان بود. شفا دادن و زنده کردن مردگان، به خاطر نشان دادن اعجاز پیامبری ایشان بود (وگرنه خدا می توانست مستقیم شفا دهد. نه؟) در مورد قضاوت نکردن هم ما دسته بندی ظریف و دقیق اخلاقی و اجتماعی در اسلام داریم و ضمن اینکه از نظر ما نه تنها قضاوت نابجا، که تصور نابجا هم درباره اشخاص نادرست است و گاهی گناه (ان بعض الظن اثم – سوره مبارکه حجرات – قرآن کریم) و این سخن حضرت، به نظر ناظر به این موضوع است. از حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) و اخلاق ایشان در تاریخ تمدن ویل دورانت و آثار بسیاری مستشرقان دیگر مثل فیلسوف و نویسنده بلندمرتبه معاصر، فریتیوف شوان (Schuon Frithjof)، پروفسور خالد بلانکین شیپ(از اعضای سابق کلیسای پروتستان امریکا)، خانم پروفسور ایوادو ویتراى میروویچ(فرانسه)، آنتونیو دو ژزو یا على قلى ‏جدیدالاسلام (کشیش و مستشرق و میسیونر بزرگ ‏پرتغالى‏الاصل) و … به بزرگی یاد می شود و ایشان به گواهی تاریخ، دارای اخلاقی زیبا و دلنشین و در عین حال عقلانی بوده اند. چگونه می توانید چنین نسبت هایی به آن بزرگوار دهید؟ در مورد ازدواج های حضرت و ضرورت آنها برای اصلاح گری اجتماعی و فرهنگی، توضیحات روشنی وجود دارد که جای خود قابل بحث است. همانطور که حضرت عیسی (علیه السلام) به خاطر شرایط پیامبری خود نباید ازدواج می کردند، پیامبر خاتم به خاطر شرایط پیامبری خود باید با چند زن که عموما بی سرپرست و پیر و از قبایل مختلف بودند ازدواج می کردند و هردو به وظیفه خویش عمل کردند. در مورد عایشه هم به نظر می رسد تحریفی در تاریخ اسلام نسبت به سن او شرایط ازدواجش از سوی اهل سنت صورت گرفته که هنوز تحقیقم در این زمینه کامل نشده است. امیدوارم تا ۶ ماه آینده با مستندات در همین سایت عرضه شود. به نظر شما آدم شهوتران دنبال ازدواج با زن سن بالا و گاه فاقد قیافه دارای زیبایی خاص (از نظر مردم) می رود؟ ان وقت مردم از دور او پراکنده نمی شوند؟ حرف های عجیبی می زنید.

۶-       در مورد عقاید مسیحیت:

  • گفتید: « خدای پدر به این دلیل عیسی را پسر خطاب میکنه که اوج دوست داشتن و عشقش و نزدیکی اش رو به ما انسانها در غالب واژه های قابل درک برای انسان نشان بده.» اگر چنین باشد، ما بدون تردید، سخن مسیحیان را می پذیریم. اما طبق تصریح روشن مفسران انجیل، معنای پسر بودن مورد نظر مسیحیان، معنای تولد جنسی (همانند تولد انسان از انسان) مسیح به واسطه خداوند و با وساطت پیچیده ای (که نحوه آن مورد اختلاف است) از سوی روح القدس است. با توجه به تفصیلی بودن موضوع، در این لینک (https://mighatemehr.ir/fa/?p=489) مستنداتی برایتان گذاشته ام.
  • گفتید: « متاسفم.. بانی تثلیث خود مسیح است.» آیا این دلیل بر اثبات تثلیث است، آیا ممکن است پیامبری چنین ادعای نادرستی کند که فقط سعی شده توجیه شود؟ شما تثلیث را اثبات کن. از نظر فلسفی. مگر شما عهد قدیم را قبول ندارید؟ نباید خداوند در آنجا از فرزندش نام می برد؟ یا اینکه بعدا فرزند دار شد؟

۷-       اثبات اسلام، نیاز به ذکر نام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در اناجیل ندارد. شما می توانید یک روز حضوری تشریف آورید تا طی چند ساعت معجزه بودن قرآن کریم را از روی خود قرآن کریم روشن تر از عصای حضرت موسی (علیه السلام) و معجزه دیگر پیامبران نشانتان دهم. معجزه ای که جنبه معرفتی عمیق آن، قابلیتی منحصر به فرد به آن بخشیده است. اما با این حال، برای اینکه برای مسیحیان و یهودیان راستین هم نشانه روشنی باشد، نام حضرت در کتب مقدس آمده است. کتاب مقدس فعلی (و نه برنابا) سروده های حضرت داود (علیه السلام) – باب ۵ – آیه ۱۶ (البته باید به اصل زبان عبری مراجعه نمایید.) (این لینک را ببینید: http://www.aparat.com/v/ZmuNJ) در انجیل برنابا هم که مکرر آمده. این انجیل به خاطر نزدیکی اش به واقع، در ایران بیشتر چاپ می شود اما دلیل بر مستند نبودنش نیست. چرا که فقط چاپ ایران نیست. اسناد موجود این انجیل، به قبل از ظهور اسلام بر می گردد. (۱. فرمان پاپ جلاسیوس اول در مورد نهی از مطالعه انجیل برنابا، و تدیوس، و جیمس، و برتو لوماس، و اندریو که [۱۱] پاپ جلاسیوس در سال ۴۹۲ میلادی یعنی ۱۱۸ سال پیش از بعثت پیامبر اسلام به سمت پاپ منصوب شد. بنابراین فرمان فوق، بیش از یک قرن پیش از اسلام صادر ‌شده‌ است. ۲. صاحب اکسیهومو (از دانشمندان پروتستان) بخش پنجم از تتمه کتابش را به معرفی انجیل برنابا تخصیص داده و مطالبی را از قدمای مسیحی نقل کرده‌است. این کتاب در ۱۸۱۳ میلادی در لندن چاپ شده‌ است. ۳. پطرس بستانی، از دانشمندان مسیحی در دایره‌المعارف کبیر، مطالب شایان توجهی راجع به برنابا و انجیل منسوب به وی می‌نویسد) من با سند آمدم. شما هم با سند بیا. بگذار به جای اهانت، عقل میان ما داوری کند. (بازهم شما را به رعایت ادب در بحث دعوت می کنم.)

۸-       در مورد بند ۸ شما، با توجه به اهمیت دقیق بینی، باید جمله حضرت عیسی علیه السلام را بیاورید. عین جملات، اسناد آن را بررسی کنیم و آنگاه (بر فرض آنکه ایشان چنین گفته اند) ببینیم نشانه ها، بر چه کسی منطبق است. پس از حضرت عیسی (علیه السلام) فرقه های انحرافی زیادی آمدند. نشانه هایی که شما گفتید اگر دقیق باشد، بر امثال فرقه بهائیت منطبق است. (باید بررسی دقیق تری شود. ما برای بررسی، کاملا حاضر هستیم.) البته نشانه های پیامبری و الهی بودن نبی اکرم (صلی الله علیه و آله)، احتمال درستی ادعای شما را به صفر می رساند.

۹-       در مورد بند نهم شما:

  • کتب عهد قدیم و عهد جدید، به وجود پیامبران دیگری نیز (چندین پیامبر) اشاره کرده است (حضرت آدم، نوح، سلیمان، یعقوب و … (علیهم السلام)) و در صورت درستی ادعای شما، هیچ کدام از آنان نباید می آمدند. چرا که یکی از آنها باید برای رسالت کافی می بود.
  • علت آمدن پیامبری پس از پیامبر قبل، بحث دیگری است. (نه به خاطر اشتباه و جا انداختن بلکه عواملی که به وضعیت خود بشریت مرتبط است. اتفاقا تناسب تعالیم انبیا با عصر خودشان، اصل است و اتفاقا ختم نبوت نیاز به توضیح دارد و اگر بعد از حضرت عیسی علیه السلام قرار بوده پیامبری نیاید، باید بارها به آن تاکید می شده تا مردم در اشتباه نیفتند. تعداد مسیحیانی که به پیامبر اسلام ایمان آوردند هم در طول تاریخ کم نبود.)
  • اگر حضرت عیسی علیه السلام فقط برای آمرزش گناهان ما آمده اند، پس چرا ادعای شریعت و کتاب و تعالیم اخلاقی داشتند؟

۱۰-    با این ادعا، باید به این سوال پاسخ گویید:

  • چرا خداوند شریعت مگر همان راه سیر و سلوک نیست؟
  • چه لزومی به تفاوت این ها هست؟
  • مگر مردم زمان حضرت موسی (علیه السلام) به راه نیاز نداشتند که خداوند همان موقع راه را عرضه نکرد؟
  • چرا شریعت و راه را با حضرت عیسی (علیه السلام) نیاوردند؟

۱۱-    این هم ادعای عجیبی است. پیامبر اسلام، از ابتدای دعوتشان پیامبری حضرت مسیح علیه السلام را تصدیق کردند. به واقع در آن شرایط عربستان و در حالی که اولین برخوردهای ایشان با مشرکان بت پرست بود و احتمال فراگیر شدن اسلام هم با نگاه عاقلانه، خیلی کم بود، حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) چه نیازی داشت که مسیحیت را تصدیق کند؟ ضمن اینکه دلایل ما برای اثبات اسلام، این تصدیق نیست. این تصدیق فقط روشن کننده هماهنگی اجزای دعوت ایشان است. دلایل بسیار محکم تری هم وجود دارد. این دلیل را خودتان به عنوان دلیل اثبات آورده اید و خودتان هم آن را تک و تنها فرض کرده و دارید نقدش می کنید. انصاف است؟ قرار شد منصف باشیم. راستی آیا هیچ دینی نتوانسته بدون انکار پیامبران ابراهیمی فراگیر شود؟ عرفان های هندی و چینی و عرفان های قبایل آمریکایی استثنا هستند؟ ضمنا قرآن نفرمود عیسی فرار کرد. عیسی (علیه السلام) را نتوانستند از آن شخص گناهکار که شبیه ایشان بود تشخیص دهند و عیسی (علیه السلام) عروج کرد. (عروج و فرار خیلی فرق دارد) و به اعتقاد ما، در هنگام رجعت و در حکومت مصلح جهانی، عیسی (علیه السلام) خواهد آمد و با وصی آخر (امام عصر (عجل الله فرجه)) همراه خواهد شد. قطعا عروج و رجعت، فراموشی کمتری به دنبال دارد تا قتل و به صلیب کشیده شدن. ما معتقدیم ایشان در آن نبرد پایانی نقش خواهند داشت.

۱۲-    اینکه قرآن کریم القائات شیطان باشد، هیچ دلیل و مدرکی ندارد. لطفا مستند سخن گویید. (در میان روایات اهل سنت، روایتی هست که می گوید نزدیک بود جایی شیطان موجب اشتباه در وحی شود که متاسفانه سلمان رشدی بر اساس آن، آیات شیطانی را نوشت. اما ما سند تاریخی و محتوای این روایت را پس از تحقیق و بررسی، دروغ یافتیم و قبول نداریم. در مقدمه سوم عرض کردم که من مدافع عقاید دیگران نیستم. اهل سنت، روایت کسی را که فقط صحابه پیامبر را دیده، حجت دانسته و بدون تحقیق می پذیرند اما ما اینگونه نیستیم.) شما مرا به مطالعه تاریخ طبری دعوت کردید. این کتاب یکی از منابع ارزشمند ماست اما در تاریخ پژوهی، باید مجموعه کتب تاریخی را دید و با روش علمی به مطالعه تاریخ پرداخت. طبری هم از منابعی استفاده کرده است (هیچ تاریخ نویسی خودش همه وقایع را ندیده است. خود طبری می گوید: و خواننده عجب‌داند یا شنونده نپذیرد و صحیح نداند، از من‌ نیست بلکه از ناقلان گرفته‌ام) از برخی بررسی های تاریخی به نظر می رسد که اولا طبری در استفاده از منابع، به اعتبار نقل کننده کم توجه بوده است و ثانیا به دلیل نگاه فقهی خود و ملاحظات سیاسی، طبری به سود امویها به نگارش تاریخ پرداخته است و در عظمت‌ و شوکت آنها کوشیده و فضائل اولیاء و پیشگامان دین را کم رنگ و تأثیر آن بزرگواران‌ در تاریخ اسلام را پنهان نموده است. در تحلیل تاریخ قبل خود نیز گاهی به افسانه ها و منابع غیر معتبر روی آورده است. (در مقاله پیرو به مواردی از آن اشاره شده است) البته در بسیاری از موارد هم که نقل های او توسط دیگر منابع معتبر تایید شده و منابع او مشخص باشد، قابل اعتنا خواهد بود. (می توانید به این مطلب مراجعه فرمایید: https://mighatemehr.ir/fa/?p=504) البته با این حال، تاریخ طبری، یکی از منابع مهم پژوهش ما در شناخت تاریخ اسلام است. اما باید با روش علمی بررسی تاریخ که در همه جای دنیا معتبر و ثمربخش است، بررسی ها انجام شود. حقیقت برای ما سخت نیست. حقیقت شیرین است هرچند برای یافتن آن بهایی به اندازه کشته شدن و اسارت خانواده و له شدن زیر پای اسبان باطل بپردازیم.

۱۳-    حال به این سوالات من درباره اعتقادات مسیحیان امروز پاسخ گویید:

  • چرا باید یک نفر به صلیب کشیده می شود تا کفاره گناهان دیگران باشد؟ مگر خداوند مهربان نیست؟ نمی توانست بدون اینکه چنین جریانی اجازه دهد اتفاق افتد انسان ها را ببخشد؟
  • بخشش دیگر انسان ها چه ربط منطقی و عقلانی به عمل یک انسان دیگر (حضرت مسیح (علیه السلام)) دارد؟
  • اگر با به صلیب کشیده شدن یک انسان همه چیز حل می شد، چرا این همه شریعت و … آمد و چرا بازهم حضرت عیسی علیه السلام آن قدر بر دستورات ریعت تاکید کردند؟
  • پول گرفتن برای کفاره گناهان چه تاثیری در آمرزش الهی دارد؟ چه نیازی هست که برای تک تک گناهان پول پرداخته شود؟
  • چرا خداوند توانا که می تواند انسان ها را به نعمت های بهشت رساند، از همان ابتدا چنین نکرد؟
  • و هزاران سوال دیگر که در مکتب مسیحیان پاسخ منطقی نیافتم اما در اسلام یافتم. اگر پاسخی یافتید، خوشحال می شوم به من هم بفرمایید.

============================================

 

نظر دوست مسیحیمان:

 

امین
سلام
با توجه به نظرات نوشته شده در اینجابرداشت من اینکه اکثریت افراد صاحب نظر ادعای انتقادپذیری دارنداینکه لازم میدونم به چند موضوع اشاره کنم.
۱- اولا اینکه من میگم چون خودم این کارو انجام میدم.(در جواب :اولا اینکه کی میگه مارو دعا میکنن!)
۲- لطفا یاد بگیرید : دین الهی مقوله ای فراتر از سیاست هستش. دین آلوده به سیاست به خدا منتهی نمیشه.
۳-آن زمانی که موسی شریعت را آورد و بعد ها منجی یعنی عیسی ناصری (مسیح) ظهور کرد نه آمریکا بود نه اسراییل (به اون معنایی که در ذهن آلوده به روزمرگی و سیاست ما وجود دارد)و
نه چین و نه روسیه.
۴-مسیحیت دین داستان های عاشقانه نیست. راجع به موضوعی سوادی ندارید و آن رو رد میکنید؟! این مشخصه همه ی مسلمان هاست.تقصیری ندارید .. دین شما موروثی است انتخاب نکردید. به شما آموخته شده که حق بلامنازع تویی . هرچه جز اسلام شنیدی در برابرش بایست شمشیر بکش و نابود کن چون دین تواز جان انسانهای بی دفاع و دگراندیش مهمتر است. حتی در آن موضوع مکاشفه نکن که شک در اسلام برابر ارتداد و ارتداد مجازاتش لعن و مرگ است.مقصر شما نیستید. فلسفه اسلام از همان ابتدا این بودازهمان وقتی که لشگر غارتگر عمر(خلیفه)به ایران ما تهاجم کردو کشت تجاوز کرد دزدید و آتش زد. مگر شما از ان سربازان و خلفا به محمد نزدیکتر می باشید؟!
۵- در جواب این گستاخی شما(به این میگن محبت ،‌حقت رو بخوای ولی ببخشیش!!نه اینکه بگی سمت راست صورتم زدی سمت چپ هم بزن!!این حماقته!!) باید عرض کنم این جمله شخص عیسی مسیح خطاب به شاگردانش(حواریون) است. از دوستم تشکر می کنم که جواب این جمله شما رو به زبان اسلامی دادند. اما باید بگم. عیسی مسیح در تمام دوران حیات قبل از مصلوب شدن :
هرگز جان انسانی را <<>> اما یک انسان مرده رو۴روز پس ازدفن زنده کرد ! محمد چطور؟
زنی اختیار نکرد . آیا با کودک ۹ ساله سکس کرد؟ شهوترانی ننمود. به هر دلیل منطقی که میتوانست بیاورد!
جنگی به راه نیانداخت بلکه با وجود تمام قدرت مطلق خود روی صلیب رفت. به خاطر گناهان من گناهکار نالایق . به خاطر تو به خاطر گناهان محمدی که پیروش هستی.
کور را بینا کرد . دیوانه را عاقل. در برابر حکم سنگسار یهودیان ایستاد. هرگز حکم قصاص را نداد بلکه فرمود داوری وقضاوت نکن تا مورد داوری پدر قرار نگیری.مجمد چطور؟
۵-من فرزند خدا هستم. این را عیسی گفت.نه به این معنی که نطفه ای از خدا در مریم.
در ادبیات انسانی رابطه و نزدیکی پدر و پسر بی همتاست . حتی رابطه شوهر و همسر هم به این نزدیکی نیست.چون نیاز جنسی در آن نقش دارد. خدای پدر به این دلیل عیسی را پسر خطاب میکنه که اوج دوست داشتن و عشقش و نزدیکی اش رو به ما انسانها در غالب واژه های قابل درک برای انسان نشان بده.
۶-در ادامه از تثلیث به عنوان انحراف از مسیحیت یاد شده.
متاسفم.. بانی تثلیث خود مسیح است.و در ریشه ۳ شاخه کلاسیک مسیحیت از زمان مسیح وجود داشته و خواهد داشت.
۷-در هیچ جایی از کتاب مقدس یا تورات یا مزامیر اسمی از محمد وجود ندارد.تنها سند انجیل بارنابا است که فقط در ایران چاپ می شود. همان انجیلی که قدمت پیدایش آن به اوایل اسلام و قرنها پس از قیام مسیح برمیگردد!! نویسنده اش بعید نیست که مسلمان شیادی باشد.
۸-عیسی مسیح بارها هشدار از آمدن پیامبر دروغین که هشدار داده. گرگی که برای فریب پوست گوسفند می پوشد و به میان گوسفندان میرود.
۹-خداوند انسان نیست که چیزی را از قلم بیاندازد یا اشتباه کند و مجبورشود ان را دوباره از طریق دیگری کامل کند! شریعت توسط موسی یکبار آمد . تا برای انسان ثابت شود که تنها باحرام و حلال و قوائد نمی تواند نجات یابد. اینست که خدا عزیزترین و پاکترین خود را فرستاد تاانسان با توبه و ایمان به او آمرزیده شود.خدا می داند که ما نمی توانیم گناه نکنیم هرچند تلاش در چارچوب شریعت یک بایدوعامل بازدارنده است.
۱۰- مسیحیت یعنی یک راه نه یک شرعیت و مذهب.راه نجات برای انسانی که متکبر نیست و خود را گناهکار میداند.و از روی ضعف خود به خدا صفت جبار و مکار و … نمیدهد.
۱۱- محمد برای اثبات اینکه از سوی خداست آیا می توانسته الهی بودن راه ابراهیم . موسی و عیسی را رد کند؟ قطعا نه!
پس با آنها همقدم میشود اما اساس و بنیان کل اناجیل را هدف قرار می دهد!! عیسی مصلوب نشد!بلکه فرار کرد! این آموزه ی اسلام است در دنیایی که یهودی به گناه خود اعتراف میکند و میپذیرد که عیسی را به صلیب کشید. یک عرب بی سواد ان را در می کند!! می دانید. مصلوب شدن مسیح و رهایی و قیام او در روز سوم(همان گونه که خود عیسی بارها پیشبینی کرده بود) نقطه شکست شیطان بود. نکته اینجاست : چه کسی از تغییر این موضوع یا فراموش شدن آن مسرور می شود ؟
۱۲-قرآن القاعات شیطان به محمداست.او از سوی خدای پدر نیست. هر درختی را با میوه هایش می توان شناخت. نگاهی به دور از تعصب و پاک از سیاست به تاربخ خصوصا تاریخ طبری بیاندازید و حقیقت را بپذیرید سخت است اما نه سخت تر از کوبیده شدن به صلیب.

 

بحث با یک دوست مسیحی راجع به اسلام و مسیحیت

6 دیدگاه برای “بحث با یک دوست مسیحی راجع به اسلام و مسیحیت

  1. اگر امیرالمومنین (علیه السلام) مسلمان نبود شاید مسیحی می شدم
    به دوست مسیحیمان حق میدهم که ما را متهم به پذیرش اسلام از بدو تولد و بدون تحقیق نماید.آخر شاید همین خاصیت عشق باشد. همین عشق فطری و عجیب و غریب و بدون استدلال و بدون تحقیق و ماورایی: علی(علیه السلام).
    من را فرزند او، حسین بن علی(علیه السلام)، نوه ی حضرت محمد(صلی الله علیه وآله)؛ آنهنگام که پشت در مخفی شد تا گدایی که به او پناه آورده بود شرمنده نباشد و آنهنگام که عمرسعد ملعون را در حالی که قصد جدا کردن سرش را داشت مهربانی کرد عشق آموخت.
    پس نمی تواند کسی جز فرزند او به حال زارم اشک بریزد. و نمی تواند جز او کسی دعا گوی من باشد. اللهم عجل لولیک الفرج.

  2. ممنونم از طریق این وب سایتتون به همه بگیید که اسلام عزیز به همه مسلمانان دستور تحقیق برای پذیرش اسلام داده

  3. اقاجون کسیکه نمیخواد از خواب بلند شه رو نمیتونیم بیدارش کنیم اونا روی یا اصل مسخره تثلیث که هیچ پشتوانه غقلی نداره فقط از روی تعبد پافشاری میکنن بدون توجه به این که هم عقل و هم خدا از ما میخوان که واسه هر چیزی دلیل داشته باشیم

  4. کلمه مسخره را بکار نبر خوب نیست.تثلیث در انجیل نیامده است آن را پولس اضافه کرد.حضرت مسیج فرمود من برای احیاشریعت آمدم اما پولس شریعت را هم برداشت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

اسکرول