وجود خانم سهیلا آرین، یعنی می توان از جبر محیط رها شد. توصیه هایی به کسانی که در محیط های نامناسب زندگی می کنند.

حجت حاجی کاظم

امروز مصاحبه با خانم سهیلا آرین را دوباره دیدم. برای من این آدم ها نشانه آن هستند که روزنه به ملکوت باز است و فقط باید یافت. حتی جغرافیای زندگی مهم نیست. آسیایی،‌ اروپایی، آمریکایی و … ؛‌ حتی شاید در قبیله ای سرخپوست … وشاید خداوند مثل الهاماتی که به خانم آرین کرد،‌بارها برای ما ایجاد کرده باشد و ما ساده و بی اعتنا از کنارش گذشته باشیم.

1_63ubasz

حتی آن عزیزانی که در خانواده های اهل شراب و بی حجابی و هنجارشکنی بزرگ شده اند و به نظرشان می رسد اگر به سوی خداوند حرکت کنند،‌ طرد می شوند، خوب است باز هم به سرگذشت کسانی مثل خانم سهیلا آرین توجه کنند. به همین مناسبت، توصیه هایی برای کسانی که جرقه هایی از عشق خدا در قلبشان آمده اما حس می کنند نمی توانند با محیط کنار آیند، ذکر می کنیم:

۱- حضرت یوسف علیه السلام در دنیایی که بردگی کشوری بت پرست را می کرد و امیدی به رهایی از آن محیط را نداشت، خداپرست ماند و به پیامبری رسید. پس همیشه محیط سرنوشت را تعیین نمی کند.

۲- خداوند به سخت بودن حرکت شما در آن محیط توجه می کند و اجری که برای بازگشت به حق نصیب شما می شود، خیلی بیشتر از کسانی است که در محیط های مذهبی بزرگ می شوند.

۳- اگر می خواهید به خداوند بازگردید، اول خوب و حسابی حق را بررسی کنید. برای پیدا کردن جواب سوالاتتان منصفانه وقت بگذارد؛ آدم های مطلع را ببینید و بگذارید اگر دین اسلام حق است،‌ برای شما کاملا روشن شود که هم خودتان پایدارتر شوید و هم بتوانید با پاسخ های کوتاه و دقیق به اطرافیان خود،‌ آنان را متوجه کنید که در انتخاب خود عمیق و عاقل بوده اید. در این زمینه مطلب یافتن حق از میان شبهه ها را ببینید.

۴- برای تغییر در رفتارها و … خود،‌ قدم قدم پیش روید و سعی کنید روابط اجتماعی و برنامه های علمی و تفریحی خود را کنار نگذاشته و فقط سالم سازی کنید و اتفاقا از راه های دیگر،‌بر نشاط تفریح خود بیفزایید.

۵- نسبت به دیگران قدم قدم پیش روید. اگر می خواهید دلایل خود را برای آنان توضیح دهید،‌با ذکر جمله ای کوتاه و عمیق و دارای مایه فکری و حتی الامکان سوالی شروع کنید. مثلا اگر گفتند بیا شراب بخور،‌ بگویید: «حس می کنم کار من در دنیا شراب خوردن نیست و برای ترک عقل حتی به طور موقت به این جهان نیامده ام.» یا وقتی از شما می خواهند به جلسه رقص و میگساری بروید بگویید: «به نظر شما شاد بودن فقط با این رفتارها به دست می آید؟» و … که البته این ها وقتی ممکن می شود که خودتان قبل از آن منصفانه درباره موضوعات اخلاقی و اعتقادی خوب تحقیق کرده باشد. خانم باسواد و دینداری (که نامشان را خاطرم نیست) می گفت: در آمریکا درس می خواندم. با چادر در اتاق استاد ایستاده بودم و با یک دستم چادرم را گرفته بودم و بادست دیگرم کیفم را. وقتی استاد خواست برگه ام را به من دهد، کمی با تاخیر و به زحمت برگه را گرفتم. استاد برای تمسخر من جلوی دانشجویان دیگر ایستاد و با یک دست بالای شلوار خود را گرفت و گفت: من هم اگر بخواهم دائم دستم را به شلوارم بگیرم، نمی توانم درست به کارهایم برسم. این خانم می گوید خداوند جمله ای بر زبانم جاری کرد که تا آن زمان به آن فکر نکرده بودم. این جمله،‌همه را در بهت فرو برد و من پیروزمندانه از اتاق خارج شدم. آن جمله این بود: «چادر من،‌ پرچم من است. من دوست دارم همیشه پرچمم را با دست نگه دارم.»

۶- سعی کنید جبهه متحدی برای خود پیدا کنید. در برخی اطرافیان شما ممکن است زمینه هایی از محبت خداوند وجود داشته باشد. می توانید با آنها کم کم صحبت کنید و در مواردی که او نیز با شما موافق بود، با هم همراه شوید و برنامه های تفریح و دیدار مشترک داشته باشد. برای مثال،‌ با هم به مکان های زیارتی و مزار شهدا بروید …

۷- درست است که نمود بیرونی الهی شدن برای خانم ها حجاب و نمود بیرونی برای آقایان، عفت جنسی است اما بخش قابل توجهی از تاکید و هویت دین،‌ مهربان بودن، شکرگزار بودن، کمک دیگران بودن، عیب پوش بودن و … است که باید در این ها هم خود را به شدت رشد داد. به ویژه در برخورد با دیگران باید بسیار مهربان تر شویم و به خاطر تفاوت فکری با آنان،‌ بی محبتی نکنیم. برای دیگران هدیه بگیریم و اوقاتی که حتی توقع ندارند، به خطر لطف های کوچکشان هم از آنان تشکر کنیم. به دیگران خدمت کنیم و از آنان حتی پیش خودمان بد نگوییم.

۸- طی کردن چنین راه های دشواری، نیاز به ارتباط بیشتر با خدا و خلوت های بیشتر برای تمرکز نسبت به روحمان دارد. با خدا بیشتر مناجات کنید. پانزده مناجات عاشقانه خمس عشر را از ابتدای مفاتیح الجنان به مناسبت های مختلف بخوانید. قرآن خواندن را ترک نکنید.

درباره خانم سهیلا آرین

از کودکی به آمریکا رفته، آنجا تحصیل نموده و ازدواج کرده است. مثل هزاران ایرانی دیگر. آنطور که خودش می‌گوید همیشه متمول بوده‌اند و در زندگی‌اش چیزی کم نداشته است. یک روز که برای ورزش در پایین تپه‌‌ای که منزلش در آن قرار گرفته بود می‌رفته، نوار موسیقی هر روزه‌اش را برمی‌دارد تا در حین پیاده‌روی گوش کند. نوار مذهبی با نوار موسیقی اشتباه شده بوده است. آیه‌ای از قرآن به گوش او می‌رسد و «سهیلا آرین» دگرگون می‌شود. برنامه تلویزیونی کوله‌پشتی برای نخستین‌بار وی را به مردم معرفی کرد و گرایش او به معنویت، در سرزمینی که این نوع نگرش مجال کمتری برای ظهور دارد، مورد توجه جدی مردم قرار گرفت.

arian

قسمتی از گفتگوی ایشان در برنامه کوله پشتی

مجری: چی از لحاظ حسی بهتون اضافه شد وقتی حجاب رو انتخاب کردید؟

سهیلا آرین: حس کردم صاحب دارم (اشاره به بخشی از سخنان حجت الاسلام قرائتی). وقتی خداوند گل وجود منو می چلوند، اینطوری انی جاعل فی الارض خلیفه، دوست دارم به اون برسم. دوست دارم در مقابل این همه نعمت‌هایی که خداوند به من داده، اقلاً بندگیشو بکنم. چون واقعاً تا اون لحظه که من اون نوار رو شنیدم، فهمیدم که زندگی نکردم. زندگی نکردم چون بندگی نکردم. ما خیلی الگوهای زیبا تو اسلام داریم. زینب یک زن کامل، فاطمه (س) یک الگوی کامل، ولی چون نمی شناسیمشون ازشون استفاده نمی‌کنیم. چون آگاهی به علم امام علی (ع) نداریم. چون حق و حقوق گفته‌های حجاب رو تو گفته‌های امام صادق (ع) بلد نیستیم که چی عورت حساب میشه، این حقوق رو به خودمون زحمت نمی دیم که بریم پیدا کنیم، الگوها رو بشناسیم حرف‌ها رو بشناسیم که بتونیم استفاده بکنیم. من هیچ احساس محدودیتی نمی‌کنم با انتخاب حجاب، احساس می‌کنم که یک قدم از زمین بالاتر رفتم.

روزی تو آمریکا دفعه‌ی اول که با حجاب برگشتم (رفتن به آمریکا) دوستان اومده بودن دیدن ما، یکی از دوستان، فامیلای شوهر وقتی من سینی نوشیدنی رو تعارف می‌کردم، در حضور چندین نفر به من گفت: نمی‌خورم سهیلا سینی رو Push away کرد (پس زد). این چیه رو سرت گذاشتی؟

و من همون لحظه سینی رو گذاشتم روی میز، دستم نابگاه (به طور غیرارادی) رفت روی سرم و گفتم اینو میگی؟ این تاج بندگی منه، این حجاب منه، این لغت اصلاً تو vocabulary من نیست. تو زبان من نیست. تاج بندگی من به عنوان یک زن شیعه مسلمان اصلاً تو کلام من نبود. چهار سال بعد که گذشت، خداوند فرمودند: فَمَن یُرِدِ اللّهُ أَن یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلإِسْلاَمِ وَمَن یُرِدْ أَن یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا کَأَنَّمَا یَصَّعَّدُ فِی السَّمَاء کَذَلِکَ یَجْعَلُ اللّهُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ (۲)

 فیلم مصاحبه با خانم سهیلا آرین در برنامه کوله پشتی

قسمتی از مصاحبه ایشان که بعد از برنامه کوله پشتی (به همراه همسر ایشان) در سازمان تبلیغات اسلامی انجام شد (گزیده)

شما در یک برنامه‌ تلویزیونی حضور پیدا کردید. این برنامه در جامعه خیلی مؤثر بود و توجه مردم به حرف‌های معنوی شما جلب شد. به نظر شما چه اتفاقی افتاده که توجه به معنویت باید با جرقه‌ها و هشدارهایی اتفاق بیفتد؟

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لو لا أن هدانا الله. اگر در برنامه تلویزیونی «کوله‌پشتی» جرقه‌ای به وجود آمد، خواست خدا بود در آن شب عزیز که میلاد حضرت فاطمه سلام‌الله علیها بود. من چیزی ندارم. خیلی فقیرم. کوچک‌تر از آنم که بتوانم چیزی پیشنهاد بدهم که باعث حرکت دیگران بشوم. ولی من بعد از صحبت‌هایم در تلویزیون فقط به یک نتیجه رسیدم و آن این بود که متأسفانه آنقدر قرآن در خانه‌های ما غریبه است و آنقدر ما با آن ناآشناییم که وقتی کسی پیدا می‌شود که کلام خدا را بیان برای دیگران می‌کند باعث می‌شود چیز جدیدی تلقی بشود. من آن شب حرفی از خودم نزدم چون می‌دانستم «کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال والاکرام»، خداوند در سوره الرحمن فرموده‌اند همه‌چیز فناپذیر است. من از خودم «منیتی» ندارم. من همه چیز را با آیات قرآن جواب دادم. اگر حرفی دنیایی زده بودم هیچ وقت این‌طور تأثیر نمی‌گذاشت. خداوند مرا وسیله قرار داد که ما با قرآن، این کتابی که کاتالوگ زندگی‌ست بیشتر آشنا شویم.

من دنیا را به یک «کوچه دلربا» تشبیه می‌کنم و برای اینکه از این کوچه دلربا به سلامت به آخر کار در روز قیامت برسیم باید قرآن در دل و جان و پوست و گوشت ما رفته و غریب نباشد. حرف‌های من به دل نشست چون فطرتی توحیدی در وجود همه ماهاست.

url

به نظر شما آیا می‌‌توان در جامعه‌ای که محورش اومانیسم است به گرایش‌های معنوی عمیق و گسترده از همان نوعی که به تحول شما منجر شد امیدوار بود؟

… مطمئنم هر روز خداوند منادیان را می‌فرستد که به سویش دعوت بکنند. این هدایت قطعاً می‌تواند از این بیشتر هم باشد، چون برای خداوند که کاری ندارد. «کن فیکن.» دلش بخواهد تمام جامعه را هدایت می‌کند و لیکن این ضد خواست خداست، چون دنیا دارالامتحان است، به یک سالن بزرگ می‌ماند که ما را آورده‌اند و بر روی یک صندلی تکنفره نشانده‌اند، یک کتاب هم به دستمان داده‌اند، یک معلم هم به نام حضرت محمد صلی الله علیه و آله برایمان تعیین کرده‌اند. معلوم هم نیست چقدر وقت و اجازه داریم بر روی این صندلی‌ها در این سالن بنشینیم. به ما گفته‌اند در این سالن اجازه دارید بنشینید و این کتاب را بخوانید. ما به جای اینکه مشغول مطالعه بشویم، کتاب بخوانیم، در آن تدبر و تعقل بکنیم (أفلا تعقلون؟) متأسفانه فقط فکرمان به این است که «صندلی این‌رنگی مال من است…، دیوار اینجا نم دارد…، دیوار آنجا صاف است… سالن چقدر بزرگ است!…» با این فکرها دوره امتحان هم تمام می‌شود و به ما در حالی که دست خالی هستیم می‌گویند پاشو.

خانم آرین، علاقه‌مندی‌های شما قبل از اینکه این تحول در شما صورت بگیرد شاید برای بعضی‌ها جالب باشد. شما آیا واقعاً از کودکی‌تان تا سن تحول واقعاً دغدغه‌های مذهبی نداشتید؟ آیا فقط مسائل روزمره زندگی را دنبال می‌کردید؟ یا اینکه از اول این گرایش در شما وجود داشت؟

من فقط نماز بلد بودم. ولی یادم می‌آید که ۱۲-۱۳ سالم بود یک بار در مجلسی کتاب خدا باز شد و شدیداً احساس نزدیکی کردم. ولی این امکان برایم فراهم نبود که این‌طور پرورش پیدا کنم یا بفهمم چرا احساس نزدیکی کردم.

سهیلا-آرین

الان می‌بینم که کلام خدا را در دست گرفته‌اید و ظاهراً همیشه هم همراهتان است. این یک توفیق است که شما در اولین آشنایی جدی‌تان با این مسیر، با متون اصلی اسلام آشنا شدید. برایمان بفرمایید با چه متونی مأنوس هستید؟

روزی که فهمیدم هیچ ندارم یک دفتر و یک قلم نو (برایم خیلی مهم بود که نو باشد) خریدم و رفتم پارک نیاوران و شروع کردم با خداوند صحبت کردن. حس می‌کردم که همه چیز باید ثبت‌شده باشد. همه چیز باید نوشته‌شده باش. به خدا نوشتم: «آمدی همه چیز مرا از من گرفتی، زندگی مرا تکان دادی، همه چیزم شکست، من مردم، حالا مرا زنده کن، روش زندگی را به من یاد بده.» هیچ وقت یادم نمی‌رود چقدر سریع نوشتم. فارسی من در سطح پایین بود. اصلاً توان کتاب خواندن نداشتم. یعنی یادم می‌آید اولین کتاب ایرانی که قبل از این موضوع دستم گرفتم یک پاراگراف ۵-۴ خطی بود، ۵ دفعه آن را خواندم تا بتوانم درک کنم، تا اینکه خداوند نهج‌البلاغه را در دامن من گذاشت و مرا دگرگون کرد.

اولین کتاب بود؟

بله اولین کتاب.

این کتاب چگونه به دستتان رسید؟

اتقواالله یعلمکم‌الله. من اصلاً نه کسی را در ایران داشتم نه احساس نزدیکی به کسی می‌کردم. نه کسی را داشتم که این راه را رفته باشد که از او سؤال بکنم. از ایران هم بیزار بودم، قرار بود ما بیاییم ایران که فقط به همسرم ثابت کنم اینجا جای ما نیست، برگردیم. بنابراین در مود خوبی نبودم. همه چیز غریب بود. زبانم شده بود فارسی. مثلاً پوندم شده بود کیلوگرم، مایل‌ام شده بود کیلومتر. در آمریکا خیلی مستقل بودم. کارم مهم بود، شغلم زایمان «زیر آب» بود. همه چیز از من گرفته شده بود و این باعث می‌شد که من خیلی در تنهایی با خودم حرف بزنم.

یک روز یکی از دوستان به من زنگ زد و گفت: من یک جا رفتم که ایشان فقط از عشق حرف می‌زد، جای تو را آنجا خالی دیدم، بیا برویم به این کلاس‌ها. گفتم: کجاست؟ گفت: حسینیه ارشاد. من هیچ شناختی از این کلاس‌ها نداشتم، همین‌طوری رفتم. اولین بار آنجا نهج‌البلاغه به من معرفی شد. من نمی‌دانستم که اصلاً کتاب نهج‌البلاغه چی هست. همه‌ علل و اسباب را خداوند خودش پیش‌ پای انسان می‌گذارد. این اولین استاد من مادر یک شهید بود. انگار که خدا گفت تو خواستی من هم در اختیارت گذاشتم.

با قرآن کی آشنا شدید؟

وقتی نهج‌البلاغه تمام شد. من وقتی نهج‌البلاغه را می‌خواندم با تمام وجود به من تزریق می‌شد. فارسی من خیلی ضعیف بود. کلام مولا خیلی‌ تدبر می‌‌خواهد. خیلی قوی است. خیلی تفکر می‌خواهد تا آن را درک کنید که چه فرموده‌اند. ولی من می‌خواندم و با ماژیک‌ زرد های‌لایت می‌کردم، چون فکر می‌کردم دیگر از این جمله قشنگ‌تر وجود ندارد. می‌آمدم سطر پایین آن را هم‌ های‌لایت‌ می‌کردم. تمام کتاب من زرد شده بود، چون همه‌ا‌ش شیرین بود. نامه امام علی علیه‌السلام به پسرشان امام حسن علیه‌السلام همه‌اش درس بود برای من. حکمت‌ها هم همینطور بود و حس می‌کردم که تمام وجودم را گرفته است. خیلی برایم شیرین بود. دقیقاً وقتی نهج‌البلاغه تمام شد قرآن به من معرفی شد. (با لبخند می‌گوید:) فقط خدا.

من حتی بلد نبودم نهج‌البلاغه را چه جور می‌نویسند. نمی‌دانستم که الف لام دارد…. من هنوز هم که کتابی را باز می‌کنم طبق عادتی که به کتاب‌های انگلیسی‌زبان دارم اول چشمم به سمت چپ می‌رود.

13850614012

افراد زیادی ممکن است بیایند داخل ایران و با مسائل‌ معنوی و مذهبی ایران از نزدیک آشنا بشوند ولی این اتفاق برای آن‌ها نمی‌افتد. حتی گاهی وقت‌ها به شکل معکوس جواب می‌دهد. مثلاً خانم بتی محمودی را شما در نظر بگیرید که می‌آید و برداشت کاملاً معکوسی از جامعه و مسائل داخلی ایران انجام می‌دهد و مساله را کاملاً سیاسی می‌کند. در واقع چیزی در درون شما اتفاق افتاده که ممکن است برای هر کسی اتفاق نیفتد. شما از چه زاویه‌ای به مساله نگاه کردید که اینقدر مثبت بود؟

البته ندای اول در خارج از ایران بر دل من تابانده شد ولی من آنجا کاری نمی‌توانستم برایش بکنم. وقتی آمدم اینجا، رفتم و با خدا صحبت کردم. ندایی در دل من می‌گفت که اگر کمکی باشد اینجاست، پس صبر کن تا سفرت تمام شود. بروی آنجا درخواست کنی، کمک خدا می‌رسد.

یعنی یکدفعه متوجه شدید که خواهش‌های این «نفس» را باید کنار بگذارید؟

همانجا در سکوت بود. من کلماتی را که از نوار پخش می‌شد نمی‌فهمیدم. ناراحت بودم. ولی خدا را شکر که تنبلی کردم از تپه برگردم بالا نوار را سوییچ کنم و نوار درست را بردارم. بزرگ‌ترین رحمت خداوند در آن دقیقه برای من این بود که تنبلی کردم دومرتبه از آن تپه برگردم بالا و نوار درست را بردارم.

خانم آرین هیچ‌وقت احساس کرده‌اید ممکن است روزی خداوند این توفیق را از شما بگیرد و باز شما به گذشته برگردید؟ تاکنون به این فکر کرده‌اید‌؟

بله خیلی. هر روز فکر می‌کنم. هر روز دعا می‌کنم. ولی همان اولین روزی که حجاب را انتخاب کردم دعا کردم که خدایا اگر یک روزی خواستی این حجاب دومرتبه از سر من برداشته شود آن روز را آخرین روز عمر من قرار بده که دیگر اقلاً با جهل از این دنیا نروم. هر روز دعا می‌کنم که مرا ثابت‌قدم نگه دارد. نفس من ۲۴ ساعته در دستم است. قلاده‌اش را گرفته‌ام.

در کنار این مباحث، در زمینه تفسیر قرآن هم مطالعه دارید؟

بله این روزها دارم می‌خوانم.

چه تفسیرهایی می‌خوانید؟

من در منزل تفسیر نور، تفسیر بانو امین و تفسیر نمونه را دارم. دوست دارم المیزان را هم بفهمم ولی هیچ وقت نگرفتم چون می‌دانم کلامش خیلی سخت است. در این دوره‌ جدید تفسیر آقای بهرامپور را کار می‌کنم. تفسیر ایشان را خیلی دوست دارم چون نظر همه تفسیرهای دیگر را هم mention می‌کند مثلاً تفسیر فخر رازی را. نکته‌هایی که فخر رازی داشته و نیز نظرات مفسران اهل سنت را هم ذکر می‌کند بعد آنالیز و تحلیل می‌کند که خیلی برای من شیرین است. ولی بیشتر روی تفسیر نمونه کار کرده‌ام. وقتی آیه‌ای خیلی به قلبم نزدیک می‌شود و دلم آن را لمس می‌کند، تفسیر بانو امین را هم مطالعه می‌کنم.

می‌خواهم جواب این آخرین سؤال در واقع حرف دل شما باشد. مخاطبان شما شاید احساس کنند که ویژگی‌ای را که در شما وجود دارد، ندارند. یعنی به هر حال در شما یک چیز ویژه‌ای وجود داشته که یک اتفاق و الهام درونی‌ای در شما اتفاق افتاده یا یک ندای قلبی به وجود آمده است. بین مردم این اتفاق خیلی به ندرت ممکن است پیش بیاید. یک جمله مؤثر بگویید که احساس می‌کنید می‌تواند بر روی کسانی که صحبت شما را می‌خوانند تأثیر بگذارد.

تنها توصیه من این است که واقعاً بیدار بشویم. من به قلبم اتکا می‌کنم و می‌دانم همیشه حقیقت را می‌گوید. به من دروغ نگفته است. می‌دانم دوره آخرالزمان است. من قشنگ سرعت را لمس می‌کنم. لمس می‌کنم ساعت را که همینطور سپری می‌شود، حتی حین قرآن خوندن. اصلاً برکت ساعت‌ها خیلی کم است. مواظب باشیم. بیدار باشیم. دنبالش برویم. به حرف‌های دلمان گوش بدهیم. این‌ها حجت‌های حقیقی است. خدا با تمام وجودش دارد همه را صدا می‌کند. ممکن است ندانیم چه‌جور شروع بکنیم، ولی کسانی هستند که دارند خدمت می‌کنند، مردم را دعوت می‌کنند. باید انقلابی حرکت کرد. دیگر نمی‌تونیم لاک‌پشت‌وار حرکت کنیم. وقت نیست. می‌دانید چه می‌خواهم بگویم؟ دیگر وقتی نیست.

وجود خانم سهیلا آرین، یعنی می توان از جبر محیط رها شد. توصیه هایی به کسانی که در محیط های نامناسب زندگی می کنند.

2 دیدگاه برای “وجود خانم سهیلا آرین، یعنی می توان از جبر محیط رها شد. توصیه هایی به کسانی که در محیط های نامناسب زندگی می کنند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

اسکرول