ح-حاجی کاظم
توضیح: این مطلب در پاسخ به یکی از سوالات دانشجویان درباره جبر و اختیار تدوین شد.
تفاوت ها را به دو دسته تقسیم می کنیم:
الف) تفاوت هایی که ایجاد دشواری نمی کند.
تفاوت های عمومی انسان ها در رنگ پوست، قد، چهره، زبان و … برای ادامه زندگی انسان ضرورت داشته و از آیات الهی است. اگر همه انسان ها دقیقاً شبیه یکدیگر بودند، مشکلات بسیاری در زندگی انسان ها اتفاق می افتاد ضمن اینکه حکمت های دیگری هم در این تفاوت ها وجود داد که به عنوان آیه ها و نشانه های الهی قابل بررسی و اندیشه است. قرآن کریم می فرماید:
وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ اِخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْعالِمِینَ: و از آیات او آفرینش آسمانها و زمین، و تفاوت زبانها و رنگهای شماست؛ در این نشانههایی است برای عالمان! ﴿الروم، ۲۲﴾
ب) تفاوت هایی که ایجاد دشواری در زندگی می نماید.
اما تفاوت هایی هم وجود دارد که ایجاد دشواری هایی در زندگی انسان می نماید. برای مثال اگر چهره کسی بسیار زشت باشد یا نقصی در او باشد و یا به علت مسائل ژنتیکی دچار مشکل جسمی باشد و یا اینکه به دلیل شرایط محیطی، امکان بیرون آمدن از فقر برایش بسیار با دشواری همراه باشد. بحث ما بیشتر در این نوع موارد است و از این به بعد درباره آنها سخن می گوییم:
خداوند در هستی قواعد و قوانینی قرار داده است و از انسان ها خواسته که اول برای رشد و الهی شدن خود و دوم برای ایجاد نشدن نقص و فقر و تبعیض در جهان، این قوانین را رعایت کنند. از نگاه دینی ما معتقدیم هیچ نقص و فقر و مشکلی در جهان ایجاد نمی شود مگر اینکه به دلیل تخلف های خود انسان ها و عملکرد نادرست آنهاست:
وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَهٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ: هر مصیبتی به شما رسد بخاطر اعمالی است که انجام دادهاید. (الشوری، ۳۰)
و اگر انسان ها درست زندگی می کردند، در هیچ جای زمین دچار مشکلی نمی شدند:
وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ اَلْقُرى آمَنُوا وَ اِتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ اَلسَّماءِ وَ اَلْأَرْضِ: و اگر اهل شهرها و آبادیها، ایمان میآوردند و تقوا پیشه میکردند، برکات آسمان و زمین را بر آنها میگشودیم؛ ﴿الأعراف، ۹۶﴾
بنابراین نقص های ژنتیک و … در جهان در اثر ظلم انسان ها پدید می آیند. حتی وقتی انسانی ناخواسته تحت تاثیر این ظلم ها قرار می گیرد، به هر حال تقصیر آن بر عهده کسی است که چنین عمل کرده است. برای مثال وقتی انسان ها برای تغذیه به قرص های شیمیایی روی می آورند، اثرات آن ناچارا بر جسم خود و نسل های بعدشان ایجاد می شود یا وقتی به خاطر رهایی از مسئولیت ازدواج در جامعه کم می شود، تمایل به بی بند و باری افزایش می یابند و محیط جامعه نامناسب می شود. این ها اثراتی است که در هستی وجود دارد و تنها اتفاقی که می افتد،این است که عده ای از طریق این اثرات به عده ای دیگر ظلم می کنند.
بینا یا نابینا تولد یافتن یک فرد لازمه حتمى مجموعه عللى است که در به وجود آوردن وى مؤثر بوده اند. در این امور عوامل بسیار متعددى دخیل اند، حتى کیفیت آمیزش والدین، زمان، مکان، روحیات و حالات روانى، وضعیت جسمى، نوع و مقدار غذاهایى که مصرف کرده اند و… هر یک به سهم خود نقشى در کیفیت تکوین جنین ایفا مى کنند.
تا اینجا گفتیم فیض خداوند بینهایت است و ذرهای از موجودی دریغ نمیکند اما این خود موجودات و مسیرهای علّی و معلولی مؤثر در آنها موجب میشود که پذیرش آنها نسبت به فیض حق متفاوت باشد. خداوند نسبت به تغییر این نظام علّی معلولی ناتوان نیست و اگر سؤال شود چرا خداوند چنین نظامی در دنیا قرار داده است (که مثلاً حرامخواری و گناه و … خود انسان و پدر و مادر موجب ایجاد محدودیتهایی در روحیات معنوی فرزند میشود) خواهیم گفت اگر این تأثیر و تأثّرها از بین رود، دنیایی که زمینهساز اختیار برای رشد انسانها است، وجود نخواهد داشت (چرا که انسان فساد میکند اما اثرش به طریق اعجاز از میان میرود و این موجب میشود نگاه انسان نسبت به خوب بودن، نگاهی کاسب گونه بوده و وقوع معجزه پس از معجزه، نوعی یقین ایجاد نماید که جبر روانی ایجاد کند.) و این با حکمت رشد آفرین خداوند نسبت به هستی سازگار نیست.
اما سؤال دیگری نیز مطرح است و آن اینکه اگر هم قبول کنیم اصل این تفاوتها حکیمانه است، آیا در حق کسانی که در مجرای این نقصها و کمبودها قرار میگیرند ظلم نخواهد شد؟ پاسخ این است که هرکس به اندازه انتخابهای اختیاری خود و اینکه در چه شرایطی چه قدر با اختیار خود حق را انتخاب میکند ارزشگذاری خواهد شد. به عبارتی دیگر، ما نسبت به جبرهایی که در قرار گرفتن در نظام تکوینی جهان بر ما وارد میشود، مؤاخذه نخواهیم شد بلکه نسبت به اختیارها و تواناییهایمان سنجیده میشویم. چه بیانی از این گویاتر که: «لا یکلِّفُ اَللّهُ نَفْساً إِلاّ وسعها: خدا هیچ کس را جز به اندازه تواناییاش تکلیف نمیکند» ﴿البقره، ۲۸۶﴾ یا «لا یکلِّفُ اَللّهُ نَفْساً إِلاّ ما آتاها: خدا هیچ کس را جز به اندازه آنچه که به او داده است، تکلیف نمیکند.» ﴿الطلاق، ۷﴾ ارزش ما در میزان انتخابهای آگاهانه و مختار ماست و نه در تقلیدها و عمل کردنها به اقتضای طبیعت خویش. البته اگر کسی بر اساس طبع نیکوی خود و بدون انتخاب آگاهانه نیکو عمل کرد، به طور مطلق فاقد ارزش نیست بلکه همین که خلاف آن طبع نیکو عمل نکرده ارزشمند است اما ارزش انتخاب خوبی توسط کسی که طبع وی با بدی همراه شده است، بسیار بالاتر و رشد دهندهتر است. و شاید یکی از حکمتهای تاکید بر علم و تعقل و انتخاب آگاهانه همین است. برای تقریب به ذهن تصور کنید ارزش انسان همچون یک کسر است که صورت آن دستاوردها و خوبیهای کسب شده توسط اوست و مخرج کسر، امکانات و داشتههای وی است. انسانی که داشتههای او بسیار کم بوده اما آوردهها و کسبهایش بسیار، ارزش بالایی پیدا میکند و از سوی دیگر کسی که داشتههایش بسیار بوده است اما آوردههایش کم و بر اساس تقلید و ژنتیک بوده است، بسیار ضرر کرده است و رتبه پایینی پیدا میکند. به عبارت دیگر، آنچه فرزند از پدر و مادر خود همراه خویش تا قیامت ببرد، متعلق به وی نبوده بلکه متعلق به پدر و مادر اوست. او با کسبهای خودش محاسبه میشود. اگر سؤال شود بالاخره میزان مخرج کسر و امکانات اولیه انسان (همچون قرار داشتن در دین حق) نیز ارزش و آسودگیای دارد، خواهیم گفت آری اما اگر کسی در هنگام انتخابهای خویش درست عمل کند، خداوند آن کسرها را با عوض خویش در جهانهای بعد جبران خواهد کرد. عمر انسان به ۷۰-۸۰ سال دنیا ختم نمیشود و خداوند برای مراحل دیگری نیز حکیمانه تدبیر کرده است. البته به نظر میرسد نکته اصلی، رشد انسان و ارزش او بر اساس کسر آوردهها بر امکانات اوست.
دیگر مطالب مسئله جبر و اختیار و تفاوت انسان ها