تفاوت در نقش های زن و مرد

منبع: www.301040.tk   وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلاَثِینَ لَیْلَهً…

چند هفته پیش با دو تا دختر آمریکایی (مینا از نیویورک و پیج از سنت لوییس) رفتیم ناهار. سر میز ناهار مثل همیشه مسائل مختلفی پیش اومد و صحبت های متنوعی. تا این که رسیدیم به بحث همیشگی «زن ها در ایران». انگار این روزها هر جا می ری یکی داری در مورد موقعیت زن ها در کشورهای اسلامی حرف می زنه. به سینما و روزنامه ها و کلا وسائل ارتباط جمعی هم که نگاه می کنی، انگار چند دهه هست که یکی از بحث ها داغ دنیا همین شده. حالا بماند که چه مقدارش به خاطر ماهیت بحث برانگیز این موضوع هست و چه مقدارش به خاطر دستگاه های تبلیغاتی که هر مساله ای که دوست داشته باشن رو بزرگ می کنن – حتی اگر مسائل بسیار مهم تری توی دنیا وجود داشته باشه.

بگذریم.

گفتم: «من در این زمینه افکار و نقطه نظری دارم. اگر مایل هستین، می تونم براتون توضیح بدم» خوشبختانه جفتشون تایید کردن و گفتن که مایل هستن نظرم رو بدونن.

گفتم: «قبل از این که شروع کنم، یادآوری می کنم که این صحبت ها نظرهای شخصی خودم هست. من نه نماینده ی مردم ایران هستم، نه نماینده ی اسلام.»

باز تایید کردن

ادامه دادم: «بذارین ساده بگم: زن و مرد متفاوت هستن. واقعا به همین سادگی هست موضوع. حالا هر چه قدر هم دنیای مدرن بخواد بزنه توی کله ی خودش و سعی کنه با تبلیغات و غیره این تفاوت ها رو ناچیز یا غیر مهم جلوه بده، در اصل موضوع تاثیری نداره. به عنوان مثال حجم مغز زن و مرد متفاوت هست (منبع)، ساختار سلولی -خاکستری و سفید- مغز زن و مرد فرق می کنه، و این تفاوت در مغز، منجر به تفاوت در نحوه ی نگاه به دنیا و نحوه ی تحلیل و واکنش نشون دادن و عملکرد اون ها می شه (منبع و منبع). گذشته از مغز، هورمون های متفاوت این دو جنس، ساختار متفاوت بدن، و خیلی چیزهای دیگه که مستقیم از ذات بیولوژیک ما نشات می گیره، ما رو متفاوت می کنه. تا جایی که حتی در مسائل ساده مثل -رویارویی با استرس- عملکرد دو جنس ذاتا متفاوته (منبع). به نظرم هر گونه موضع گیری برای نادیده گرفتن این تفاوت ها، یک موضع گیری غیر علمی و غیر صحیح هست.»

مینا و پیج به نشانه ی تایید سر تکون دادن.

گفتم: «خوب، حالا بحث اینه که این تفاوت ها، منجر به چه تفاوت های دیگه ای میشه. یعنی این که، این تفاوت های ذاتی، چه نتیجه ای در جاهای دیگه داره؟ بذارین یه مثال براتون بزنم. دو تا مرد رو در نظر بگیرین که هر دو می خوان عضو تیم بسکتبال بشن. فقط فرقشون این هست که یکیشون قد بسیار بلندی داره و اون یکی بسیار کوتاه قد هست. خوب واضحه که این تفاوت ذاتی، منجر به تفاوت در انتخاب برای تیم بسکتبال هم میشه. فرد قدبلند برای تیم انتخاب می شه و فرد قدکوتاه به درد تیم نمی خوره. ولی حالا از یک زاویه ی دیگه نگاه کنیم. اگر فرضا تفاوت این دو بازیکن در قد اون ها نبود، بلکه در رنگ پوستشون بود، اون وقت چی؟ مطمئنم با من موافق هستین که اونوقت دلیلی وجود نداشت که یکی از اون ها رو به اون یکی ترجیح داد. خلاصه این که، با این مثال می خوام نشون بدم که باید دید چه تفاوت هایی منجر به تفاوت های منطقی بعدی می شه.»

ادامه دادم: «ولی یک نکته ی مهم وجود داره. اون هم این که این تفاوت ها به معنی ذلیل بودن یا پست بودن نیست. آدم قدکوتاه به درد تیم بسکتبال نمی خوره، ولی یقینا احتمالش برای این که در اسب دوانی موفق بشه، خیلی بیشتر از یک آدم قد بلند هست (افراد کوچیک و کم وزن برای اسب دوانی مناسبت تر هستن، چون به اسب فشار کمتری می آد).»

از قیافه ی مخاطب معلوم بود که داره می فهمه چی می گم.

توضیح دادم: «یعنی باید دید چه کسی به درد چه کاری می خوره، و با توجه به قابلیت های هر کس برنامه ریزی کرد. اگر جامعه ای وجود داشته باشه که در اون زن ها و مردها کاملا شغلها و موقعیت ها و جایگاه های یکسانی داشته باشن -به نظر من- اون جامعه مریض هست. یعنی جامعه ای هست که افراد رو بدون توجه به قابلیت هاشون و تفاوت هاشون به کار گرفته. توی ذهن من، اگر مردها و زنها توی جامعه یا خانواده در نقش های یکسان به کار گرفته بشن، مثل این می مونه که افراد قدکوتاه به درون تیم بسکتبال راه پیدا کنن و افراد قدبلند اسب دوانی کنند. واضحه که نادیده گرفتن این تفاوت های غیر قابل انکار، مشکلات عظیم بعدی رو به بار می آره که سیستم رو مختل می کنه و منجر به کاهش بازده مطلوب می شه.»

در ادامه ی مکالمه گفتم: «یکی از تفاوت هایی که احتمالا باهام در موردش توافق می کنین این هست که مادرها٬ بهتر از پدرها از نوزادها نگه داری می کنن. از لحاظ علمی از تولید مثل گرفته٬ تا ساختار روانی و جسمی و پدر و مادر٬ همه ی عوامل طبیعی مادرها رو در ارتباط مستقیم با نوزادها٬ از پدرها نزدیک تر می کنن. به عنوان مثال٬ در تولید مثل٬ تعداد تخمک های جنس ماده بسیار کمتر از اسپرم نر هست. پس طبیعتا هر کدوم از این تخمک ها که به بار بشینه٬ از لحاظ روانی برای جنس ماده اهمیت بیشتری داره. موقع پرورش نطفه٬ زن در ارتباط مستقیم با بچه هست و در این دوران٬ هماهنگی و نزدیکی بین مادر و فرزند چیزی هست که با نقش پدر قابل مقایسه نیست. بعد از تولد هم٬ طبیعت بهترین غذای بچه رو در سینه های مادرها قرار داده. آیا واقعا کسی هست که منکر این بشه که نزدیکی مادر و بچه از عجایب خلقت هست؟»

دخترها سرشون رو به نشونه ی تاکید تکون دادن. یاد جمله ای از تدی روزولت (رئیس جمهور سالهای نه چندان دور ایالات متحده) افتام که می گه:

“It is the tasks connected with the home that are the fundamental tasks of humanity … if the mother does not do her duty, there will either be no next generation, or a next generation that is worse than none at all.”

ترجمه: «مسئولیت های مربوط به خانه است که مهمترین مسئولیت های بشریت می باشد… اگر مادر وظیفه ی خود را انجام ندهد٬ نسل بعد وجود نخواهد داشت٬ و یا٬ نسلی به وجود خواهد آمد که نبودن آن بهتر از بودنش است»

گفتم: «خوب٬ حالا با این واقعیت چه طور باید برخورد کرد؟ آیا کلا باید منکر این موضوع بشیم که مادرها بهتر از پدرها می تونن از بچه ها سرپرستی کنن؟ این یکی از موردهایی هست که به نظرم نباید نادیده گرفت. من اعتقاد دارم که آدم به جای این که این «تفاوت» و مسئولیت مادرها رو نادیده بگیره و از دریچه ی «تبعیض» به موضوع نگاه کنه باید این تفاوت رو درک کنه و مناسب باهاش رفتارش رو تنظیم کنه. به جای داد و بی داد کردن که «ای وای به زن ها ظلم شده که بچه داری از وظیفه هاشون شمرده شده» باید کمی واقع بینانه و علمی به موضوع نگاه کرد – و مهمتر از اون٬ زاویه ی دید رو درست کرد»

پیج گفت: «خوب٬ منظورت چیه؟»

گفتم: «ببین٬ یکی از مشکل هایی که دنیای امروز داره اینه که روی هر چیزی می خواد به علامت «دلار» بذاره. یعنی وقتی کاری اهمیت پیدا می کنه٬ که ارزش مالی مستقیم داشته باشه. و اگر کاری انجام بشه که براش حقوق نگیری٬ حتی اگر به طور غیر مستقیم به پیشبرد اهداف تیم کمک کرده باشی٬ ارزش آنچنانی نداره. از یکی پرسیدم مادرت چی کارس؟
گفت بی کار؟
گفتم یعنی چی؟
گفت یعنی خانه دار.
گفتم مگه خانه داری کار نیست؟
گفت نه٬ اگر خانه داری کار بود٬ باید مادرم حقوق می گرفت.»

بچه ها خندیدن

ادامه دادم: «خوب این یک اشتباه بسیار فراگیر در سطح دنیاست. افراد تصور می کنن که کارها فقط وقتی ارزش پیدا می کنن که ارزش مالی مستقیم داشته باشن. متاسفانه توی ذهن خیلی ها بزرگ کردن یک بچه و تربیت یک نیروی مفید و با اخلاق و موثر برای دنیا٬ ارزشش از مثلا مدیر یک شرکت بودن کمتره.»

چند وقت پیش با خانومی حرفم شد. خانوم اصلا دوست نداشت که بچه داری کنه. ازش سوال کردم که چرا؟ گفت: من به عنوان یک مهندس خیلی می تونم با کارهام توی شرکت مفید باشم. بچه رو می شه گذاشت مهد کودک مناسب. خیلی از زن های دیگه هستن که بتونن بچه رو بزرگ کنن٬ ولی هر کسی نمی تونه مهندس خوبی باشه.

این دقیقا همون تفکر غلطی هست که دارم در موردش صحبت می کنم. البته این خانوم شاید تقصیری نداشته باشه. شاید وقتی می بینه که جامعه و تبلیغات و فیلم ها و سریال ها و روزنامه ها و غیره و غیره برای یک مهندس خیلی بیشتر از یک مادر ارزش قائل هستن٬ به طور خود به خود تصور می کنه که مهندس بودن مهم تر از مادر بودن هست. دنیا صنعتی و سرمایه داری خواسته یا ناخواسته افراد رو به سمتی هدایت می کنه که تصور کنن اگر نقشی قدرت مالی یا اعتباری به همراه نداشته باشه٬ بی ارزشه.

گفتم: «وقتی توی ذهن مردم کرامت و ارزشی برای وظایف زنانه وجود نداشته باشه٬ چه توقعی وجود داره که زن ها به وظایف اصلی خودشون -یعنی اون چیزهایی که به صورت ذاتی قدرت و تبحر بیشتری در اون ها دارن- رو بیارن؟ برگردیم به مثال بسکتبالیست و اسب سوار. اگر جامعه و تبلیغات همه دست به دست هم بدن که بسکتبالیست بودن رو چیز مهمی جلوه بدن٬ و برای اسب سواری ارزشی قائل نباشن٬ معلوم هست که حتی افراد کوتاه قد هم خودشون رو به آب و آتیش می زنن که بسکتبالیست بشن. توی همچین شرایطی٬ حتی اگر استعداد و توانایی ذاتی فردی برای اسب سواری هم مناسب باشه٬ چه انگیزه ای براش وجود داره که رو به کاری بیاره که براش مناسب تره؟»

به قول «د» عزیز: «چقدر هنرمندانه خیانت کردند کسانی که امر زیبا، اصولی، فکری، خلاقانه، عاشقانه، الهی، مقدس مادری را در نظر مردم ساده و کم ارزش جلوه دادند… و چقدر هنرمندانه خیانت میکنند آنها که حتی گاهی، لحظه ای، حتی ناخواسته به جایگاه والای زن توهین میکنند، یا خدایی نکرده او را تحقیر میکنند. یا برای کار مردان بیرون از خانه ارزشی بیشتر و متمایز از کار زن قائل میشوند…»

البته من بر خلاف نظر «د» بیش از این که این پدیده رو یک خیانت ببینم٬ یک نتیجه ی طبیعی می بینم بر نحوه ی جهت گیری دنیای غیر دینی. توی دنیای صنعتی٬ اگر ملاک های دینی و اخلاقی پابرجا نباشه٬ چیزی یا کسی که ارزش و قدرت صنعتی و مالی نداشته باشه٬ خود به خود از ارزش می افته. مشکل اینجاست که جمله هایی مثل: «ارزشمند ترین شما نزد خدا٬ با تقوا ترین شما هستند» به طور عملی در زندگی بسیاری از افراد نقشی ندارن. در حالی که دستورات دینی مستقیما به ما آمروزش می ده که ارزش افراد به نزدیکی اون ها به خداست٬ عموما انسان های روی کره ی زمین برای چیزهای دیگه ای ارزش قائل می شن.

به پیج و مینا گفتم: «ببینین. اگر بخوام موضوع رو خلاصه کنم براتون٬ این طوری می گم: زن و مرد متفاوت هستن. تفاوتشون هم از تفاوت های ظاهری می گذره و این طور نیست که مثلا بگیم فقط وزن مردها به صورت میانگین از وزن زن ها بیشتره. نه. خیلی از این تفاوت ها در عملکرد و رویکرد این دو جنس تاثیر مستقیم می ذاره. مهم ترینش٬ تفاوت عظیم در ساختار و کارکرد مغز و روان این دو هست.»

توی سال ۱۹۹۲ ٬ کتابی چاپ شد به عنوان:

Brain Sex: The Real Difference Between Men and Women
ترجمه – جنسیت مغز: تفاوت واقعی بین مردها و زن ها

بعد از انتشار این کتاب -که ادعا می کرد مغز زن و مرد آن قدر تفاوت دارن که می شه برای مغزها هم جنیست تعیین کرد- مدتی هست که این نظریه مورد بررسی قرار گرفته و چیزی که الان در دنیای علم به صورت گسترده پذیرفته شده این هست که٬ گرچه مغز زنها و مردتا به طور کامل با هم تفاوت ندارن و اشتراک هایی هم بینشون وجود داره٬ ولی تفاوت های موجود اصلا جزئی و کوچیک نیست و نمی شه اونها رو نادیده گرفت.

توی ۱۰ سال اخیر٬ یک انفجار عظیمی از مقاله های علمی روی این مسائل صورت گرفته تا جایی که کتاب های قطور علمی هم نوشته شده٬ که فقط و فقط به تفاوت زن ها و مردها در آزمایشهای روانشناسی و زیست شناختی پرداخته.

(خوشبختانه من دسترسی خوبی به این کتابها و مقاله ها دارم. برای کسایی که علاقه دارن٬ تعدادی از این کتابها رو برای دانلود می تونم بهتون بدم. اینجا به صورت عمومی٬ فصل آخر کتاب
Sex Differences – Summraizing more than a century of scientific research
رو می ذارم. این فصل یک جمع بندی از تمام تحقیقات انجام شده درباره تفاوت های جنسیتی در بیش از صد سال گذشته است! این کتاب هزار صفحه ای که سال ۲۰۰۸ چاپ شده واقعا یک گنجی هست که افراد علاقه مند می تونن برای سالهای سال ازش بهره ببرن. *دانلود فصل آخر*)

برگردیم به صحبت هام با بچه ها…

ادامه دادم: «این تفاوت ها انکارناپذیر هستن. حالا مطلبی که وجود داره اینه که٬ توی فرهنگ ما از قدیم الایام این تفاوت رو به رسمیت شناختیم٬ و با توجه به این تفاوت ها برای زن ها و مرد ها نقش ها تخصصی تعریف کردیم. البته توی آمریکا٬ شما هم تا چند دهه ی پیش همین طور بودین و فقط توی چند دهه ی اخیر هست که اوضاع عوض شده.»

«مشکلی که الان وجود داره اینه که٬ بارگزاری های موجود در دنیا٬ این تفاوت ها رو به صورت امتیاز تلقی کرده. مشکل اصلی اینجاست. این ها امتیاز نیست. این ها فقط تفاوت هایی هست که آدم عاقل باید درک کنه و بپذیره و بر اساسشون برنامه ریزی کنه. به عنوان مثال٬ اکثیرت قاطع تحقیقات علمی نشون می دن که مردها از زن ها توانایی بیشتری در تصمیم گیری مستقل از احساسات رو دارن. منبع های کافی در این زمینه در دنیای علم وجود داره. در همچین شرایطی کاملا منطقی به نظر می رسه که اکثر قاضی ها مرد باشن (در حال حاضر٬ در آمریکا هم اکثر قاضی ها مرد هستن). از طرفی اکثریت قاطع تحقیقات نشون می دن که زن ها در درک احساسات طرف مقابل٬ مراقبت در سلامتی٬ و نگه داری از دیگران از مردها قوی تر هستن. پس منطقی به نظر می رسه که کارهایی براشون در نظر گرفته بشه که این قدرتهای اون ها رو بیشتر شکوفا کنه.»

«باید این ذهنیت غلط از بین بره که بعضی کارهای مردانه از بعضی کارهای زنانه مهم تره. هیچ دلیلی به نظر من وجود نداره که کارهای زنانه از اهمیت کمتری برخوردار باشن. مشکل دنیا اینه که چون کارهای زنانه رو پایین تر و کم اهمیتتر می بینه٬ کل سیستم رو مریض می کنه. هیچ انسانی دوست نداره احساس کنه کاری که می کنه بی اهمیته٬ به همین دلیل٬ زن ها هم از کارهاشون دست می کش و رو می آرن به کارهای دیگه.»

پیج و مینا یه نگاهی به هم انداختن.

پرسیدم: «منظورم رو متوجه می شین؟ نظرتون چیه؟»

پیج گفت: «همه ی حرفات رو می فهمیم.» لبخندی زد و ادامه داد: «چه قدر استدلال ها واضح و درست به نظر می رسه. فقط نمی دونم چرا کسی برامون تا به حال این طوری توضیح نداده بود.»

مکالمه ی من با پیج و مینا اینجا تموم شد. ولی توی این زمینه بحث های زیادی هست که اگر دوستان تمایل داشته باشن٬ می تونم به نوشتن در این باره ادامه بدم…

پ.ن.۱: به قول حضرت مولانا:
هر کسی را بهر کاری ساختند           میل آن را در دلش انداختند
همچنان که سهل شد ما را حَضَر        سهل شد هم قوم دیگر را سفر

پ.ن.۲: البته ناگفته نمونه که طبق تحقیقات اقلیتی از زنها وجود دارن که مغزهایی مردگونه داشته باشن٬ و همچنین اقلیتی از مردها وجود دارن که مغزهایی زن گونه دارن. این اقلیت ها از بحث های کلی من خارج هستن.

پ.ن.۳: من منکر این نیستم که مشکلات حقوقی و فرهنگی زیادی وجود داره در این زمینه ها. شاید بعضی از قانون های موجود در ایران زن ها رو بیشتر تشویق می کنن به سمت این که از نقش خودشون در بیان. به قول مامان: وقتی یه زن می بینه که از لحاظ حقوقی در نقش های زنانه ازش محافظت نمی شه٬ چرا به دنبال نقش های مردانه نره که براش پول و قدرت و امنیت می آره؟

پ.ن.۴: چند دهه ی پیش نظریه های فمنیستی اعتقاد داشتن که تفاوت های زن ها و مردها به دلیل تربیت های مختلف این دو جنس هست. مثلا می گفتن که پسرها بیشتر جاه طلب و منطقی هستن چون از بدو تولد جامعه بیشتر ازشون این توقع رو داره٬ و دخترها بیشتر لطیف و احساساتی هستن چون که این طور تربیت شدن. گرچه هیچ کس منکر اثر تربیت نمی شه٬ ولی با توجه به تحقیقات اخیر علمی که این تفاوت ها رو ذاتا در ژن ها و ساختار بیولوژیک بدن می دونه٬ این نظریات درهم شکسته شدن و اعتبار علمی ندارن. بحث های جدید در این زمینه بیشتر به تربیت و تکامل صدها هزار ساله ی نوع بشر بر می گرده و به دنبال کشف دلیل قرار گرفتن این گرایشات به صورت ذاتی درون بدن ها و مغزها و روان های امروزی ما هست.

تفاوت در نقش های زن و مرد

4 دیدگاه برای “تفاوت در نقش های زن و مرد

  1. متاسفانه در عمق دیدگاهای فمینیستی مرد موجود برتر شمرده میشود زیرا آنها تلاش میکنند زن را در همه عرصه ها شبیه و مساوی با مرد کنند یعنی یک شبه مرد و این خود بزرگترین ظلم به زن است. حال آنکه در تفکر اسلامی زن دارای شخصیتی مستقل است تا آنجا که در بسیاری موارد یک زن کامل بالاتر از یک مرد کامل قرار میگیرد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

اسکرول