حال خوب معنوی من کجا رفته است؟ – برای آنان که حس می‌کنند حال معنوی گذشته خود را از دست داده‌اند.

حجت الله حاجی کاظم

بسیاری از ما با دو مشکل روبرو هستیم:

  1. برخی کارها در ما حال خوبی ایجاد می کند. خواندن یک شعر خیلی تکان دهنده، دیدن فیلمی اثرگذار، اشک ریختن در روضه، حضور در راهیان نور، ملاقات با یک انسان بزرگ و … . مشکل این است که چنین حال‌های خیلی خوبی را گاهی نمی‌توانیم حفظ کنیم. برخی وقت‌ها چند ساعت از گریه‌های عاشقانه برای خدا نگذشته است که گرفتار گناه می‌شویم.
  2. وقتی به گذشته نگاه می‌کنیم می‌بینیم حتی شاید با آگاهی کمتری نسبت به خداوند، تجربیات معنوی زیباتری در ارتباط با او داشته‌ایم اما الان آن لطافت در ارتباط با حق را انگار نداریم.

doa-ziba

این دو توجه موجب می‌شود که انسان دین دوست، دچار حس ناامیدی شود و خود این احساس، مانعی بر سر راه حرکت او شود. خیلی وقت‌ها ما تحت تأثیر حرف‌های ضد دین و یا غفلت ممکن است افت کنیم اما به نظر ما لااقل در بسیاری موارد، افت حقیقی اتفاق نیفتاده است. اما سوال این است که چرا حس خوبمان کم می شود؟

حال و ملکه

برای رشد روحی و معنوی نیازمند حرکت در دو جنبه هستیم: عقل و محبت. هر دو این موارد با انتخاب‌های درست ما و با طی کردن راه تقویت می‌شود. این رشدها به تدریج و معمولاً در مدتی طولانی اتفاق می‌افتد اما گاهی در وضعیتی خاص قرار می‌گیریم که ناگهان سطح معنوی ما به شدت تغییر می‌کند. برای ساده‌تر کردن و توضیح دادن اتفاقی که می‌افتد، مدل «حال و ملکه» را معرفی می‌کنیم:

هرکدام از ما، سطح معنوی پایداری داریم که در جان ما نفوذ کرده است. منظورمان جنبه‌ای از معنویت است که هم منطق ما و هم احساساتمان آن را پذیرفته و در جان ما ریشه انداخته است. این حالت را «ملکه» می‌نامیم. بعضی وقت‌ها در فضایی معنوی قرار می‌گیریم که گرایش معنوی بزرگی در ما پیدا می‌شود. برای مثال، در روضه آرزو می‌کنیم همه زندگی خود را عباس‌وار فدای حق کنیم. ویژگی «حال» این است که اوج آن، پایداری زمانی زیادی ندارد و لااقل صورت اولیه خود را به زودی از دست می‌دهد. بنابراین ملکات (ملکه‌ها) پایدارند و سطح واقعی معنویت ما هستند اما «حال»ها پایدار نیستند.

تحلیل نقش  حال‌های معنوی خوب و جواب سؤال اول

فرض کنید ملکات آقای الف، مساوی هزار است. معنویت و خوبی‌ها در اثر انتخاب‌ها و فهم‌های او که بارها تکرار شده است، در این درجه قرار گرفته است. وقتی او به کسی کمک بزرگی می‌کند یا در جلسه روضه شرکت می‌کند یا به زیارت می‌رود و …، ممکن است از نظر حال معنوی، ناگهان به نقطه صدهزار برسد. اما از آن جهت که این درجه صد هزار، هنوز در او با تعقل و فهم همه جانبه و نیز تکرار کردن عمل ماندگار نشده و ریشه عمیق ندارد، مثل قبل باقی نمی‌ماند. اما نکته این است که او ظرف چندین ساعت از صدهزار پایین می‌آید ولی به نقطه هزار بر نمی‌گردد بلکه ملکه او (سطح متوسط پایدار معنویت او) از هزار، به سطح سه هزار ارتقاء می‌یابد. او حس می‌کند خیلی افت کرده است اما در واقع رشد بزرگی داشته است. به نمودار زیر دقت کنید.

نمودار حال و ملکه معنوی

سؤال دوم: چرا حس می‌کنیم در گذشته (به ویژه نوجوانی) تجربیات معنوی بهتری داشتیم؟

می‌خواهیم بگوییم چرا این حس دلیل بر افت معنوی نیست. جالب اینجاست که بسیاری از ما چنین حسی را تجربه کرده‌ایم.

پاسخی که به نظر می‌رسد این است که حس‌های محبتی، عطای خداوند برای انتخاب خوبی‌هاست. خدای بزرگ برای ایجاد حرکت ما به سوی انتخاب خوبی‌ها، گاهی گوشه‌ای از این حس خوب را به ما می‌چشاند اما تکلیف ما این است که خوبی‌ها را نه فقط با احساس بلکه با پشتوانه فهم و تعقل خود، «خوب و لازم» بدانیم و انتخاب کنیم.

به همین خاطر خداوند حس‌های خوب را همیشه برای ما باقی و ثابت قرار نمی‌دهد چون حس خوب همیشه با تعقل عمیق نشده است.

خدا آن را باقی نمی گذارد تا ما در فراق این حس‌ها، احساس کنیم چیزی کم داریم و همین باعث شود به حرکت عقلانی دست بزنیم.

خدای بزرگ از ما می‌خواهد با فهم و تعقل، انتخاب کنیم که خوبی‌ها خوب است.

بنابراین اگر کسی به این حس‌های محبتی متکی شود و برای تحلیل عقلانی آنها اقدامی نکند، به زودی آنها را از دست می‌دهد. ولی اگر کم کم سعی کند نسبت به آنها فهم پیدا کند، این حال‌ها در او تبدیل به فهم می‌شود.

شاید محبتش نسبت به خوبی‌ها از جنبه‌های احساسی و گریه‌کردن‌های عاشقانه کم‌رنگ شده باشد اما عمق نفوذ معنویت در دل او افزایش یافته است. شاید به قول آواز «یادگار کودکی» (از علیرضا افتخاری)، شور و حال کودکی برنگردد دریغا؛ اما آن شور و حال، عمیق نبود. آن روزها می‌توانستند ما را با بازی فریب دهند و به راحتی مسیرمان را سوی باطل منحرف کنند اما امروز گرچه حال عاشقانه کمتر است اما حاضر نیستیم حق را با هیچ چیز عوض کنیم.

بنابراین حال ظاهری معنوی هدف آخر نیست بلکه وسیله‌ای برای راه انداختن ماست. گرچه بسیار زیبا و دوست داشتنی است اما گاهی در میان اهل دل، به مانع رشد تبدیل می‌شود. نه به خاطر آن مغرور شویم و نه از فقدانش به ناامیدی برسیم.

تبدیل حال‌ها به ملکات

این تحلیل‌ها چیزی از زیبایی حال معنوی و حس عاشقانه نسبت به حق کم نمی‌کند و ما در کنار وظیفه تبدیل حس‌های معنوی به تعقل‌های حکیمانه، باید دریچه‌های قلب خود را به سوی حال معنوی باز بگذاریم و بسیار در جهت شکرگزاری نسبت به آنها کوشا باشیم. ما باید تلاش کنیم حال‌های معنوی را حفظ کنیم و آنها را به ملکات تبدیل نماییم. راه این تبدیل، توجه احساسی، تعقل و تمرین است.

  • با تشکر از استاد مزروعی به خاطر اینکه اصل این تحلیل را از ایشان آموختم.

آواز یادگار کودکی از آقای علیرضا افتخاری:


یادم آمد
شوق روزگار کودکی

مستی بهار کودکی
یادم آمد

آن همه صفای دل که بود
خفته در کنار کودکی

رنگ گل جمال دیگر در چمن داشت
آسمان جلال دیگر پیش من داشت

شور و حال کودکی برنگردد دریغا
قیل و قال کودکی برنگردد دریغا

به چشم من همه رنگی فریبا بود
دل دور از حسد من شکیبا بود

نه مرا سوز سینه بود
نه دلم جای کینه بود

شور و حال کودکی برنگردد دریغا
قیل و قال کودکی برنگردد دریغا

روز و شب دعای من
بوده با خدای من

کز کَرَم کند حاجتم روا
آنچه مانده از عمر من به جا

گیرد و پس دهد به من دمی
مستی کودکانه مرا

شور و حال کودکی برنگردد دریغا
قیل و قال کودکی برنگردد دریغا

حال خوب معنوی من کجا رفته است؟ – برای آنان که حس می‌کنند حال معنوی گذشته خود را از دست داده‌اند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

اسکرول