برای ما که بیشتر تفکراتمان از رسانه ها تاثیر می گیرد، شناخت پروسه های رسانه ای مهم است.
باید بدانیم یک رسانه چطور می توانم فکر مرا مدیریت کند.
آقای نوآم چامسکی نویسنده و متفکر یهودی آمریکایی، آدم دقیقی است. یکی از تحلیل هایش از رسانه های آمریکایی را به عنوان نمونه ای تحلیل رسانه ای می آوریم.
به نظرم بررسی آن به ما دید نقد رسانه ای می دهد.
باید بتوانیم حرف های رسانه ها (چه داخلی و چه خارجی) نقد کنیم.
حجت الله حاجی کاظم
====================================
مجله رسانه » زمستان ۱۳۶۹ – شماره ۴ (از صفحه ۱۲ تا ۱۳)
عنوان مقاله: نقش رسانه های ایالات متحده در کنترل افکار عمومی
نویسنده : ادوارد . اس . هرمان و نوام چامسکی،
نخستین وظیفه رسانههای جمعی در ایالات متحده بسیج حمایت مردمی برای منافع خاصی است که بر دولت و بخش خصوصی حاکم میباشد.
این نتیجهای است که ما پس از سالها بررسی رسانهها به آن دست یافتهایم.رهبران رسانهها مدعی هستند که قضاوت خبری آنها براساس معیارهای بیطرفانه و عینی صورت میگیرد.از طرف دیگر،ما ادعا داریم که قدرتمندان قادرند اساس بحثها را تعیین و در مورد اینکه عامه مردم مجاز به دیدن،شنیدن و فکر کردن دربارهء چه چیزی هستند،تصمیم بگیرند و با افزایش منظم مبارزه تبلیغاتی افکار عمومی را کنترل کنند.
ما ادعا نمیکنیم که این تنها رسالت رسانههاست،اما ما معتقدیم که تبلیغات، مهمترین جنبهء خدمات عمومی آنهاست.
سانسوری که در چهارچوب رسانهها انجام میگیرد،بهطور عمده خودسانسوری است که توسط خبرنگاران و مفسران به عمل میآید تا خود را با واقعیتهایی که آنها بدان شکل درک میکنند،تطبیق دهند.لیکن هنرپیشگان سرشناسی هم هستند که دست به ابتکارهای مثبتی میزنند تا اخبار را تعریف کرده و شکل دهند و بدین ترتیب رسانهها را هماهنگ کنند.چنین ارشادی از جانب دولت،رهبران شرکتها،مالکان و ادارهکنندگان رسانههای معروف و افراد گروههای وابسته به آنها اعمال میشود،افراد یا گروههایی که به آنها اجازهء چنین ابتکاراتی داده میشود.
طرح فراگیر
مطالب مربوط به نیکاراگوآ را در نظر بگیرید،رسانههای گروهی بندرت مطالبی در مورد اینکه نیکاراگوآ دموکراتیکتر از السالوادور و گوآتمالاست،منتشر میکنند.اخباری مبنی بر اینکه دولت،شهرونوان عادی را به قتل نمیرساند،همانطوری که دولتهای السالوادور و گواتمالا بهطور مرتب دست به این کار میزنند،و اینکه نیکارگوآ اصلاحات اقتصادی و سیاسی مهمی را انجام داده است که به نفع اکثریت مردم میباشد،اقدامی که دو کشور دیگر به نحوی قادر به انجام آن نیستند.
همچنین رسانههای گروهی معمولا مطالبی در این مورد انتشار نمیدهند که نیکاراگوآ هیچگونه تهدید نظامی علیه همسایگانش به شمار نمیرود.اما در واقع،مورد حملههای مداوم ایالات متحده و دستنشاندگان آن بوده است،و اینکه ایالات متحده از آن بیم دارد که دولت نیکاراگوآ بیشتر بر درستیها استوار است تا کاستیها.
ایالات متحده دهها سال است که از حکومت دستنشاندگان و ترور سازمان یافته در گواتمالا حمایت میکند و در عمل از انهدام دمکراسی در برزیل،شیلی و فیلپین حمایت یا آن را سرنگون کرده است.زمانی که رژیم سفاک سوموزا در نیکاراگوآ قاطعانه بر سر قدرت بود،به هیچوجه نگران دموکراسی نبود، اینک نیز بهطور«سازندهای»با رژیمهای وحشت در سراسر دنیا همپیمان شده است.اما رسانهها به ظاهر ادعاهای ایالات متحده در مورد نگرانی برای دمکراسی در نیکاراگوآ را توجیه میکنند.
در مقابل،السالوادور و گواتمالا که هر دو سوابق بسیار بدی دارند،اینچنین نشان داده میشوند که تحت رهبری میانهروها برای دمکراسی مبارزه میکنند،و بدین ترتیب تائید موافق مردم را به دست میآورند.
ازاینرو،تأکید مداوم در مورد قربانیان کمونیسم به ترویج این ایده که دشمن بد و شرور است،کمک میکند،در عین حال زمینه را برای دخالت و حمایت خرابکارانه از رژیمهای تروریستی و نیز مسابقه بیپایان تسلیحاتی و درگیریهای مداوم نظامی-همه در جهت یک آرمان والا-فراهم میآورد.در همان زمان،ایثار رهبران ما-و رسانههای ما-به این قربانیان، موجب برانگیخته شدن میهنپرستی و احترام به نفس،و ابراز لزوم بشردوستی از جانب دولت و ملت میشود.
مردم به سکوت رسانهها در مورد قربانیان در کشورهای دستنشانده ی امریکا که به اندازه توجه رسانهها به قربانیان کشورهای دشمن امریکا مهم هستند، توجهی ندارند. اگر مطبوعات ایالات متحده همان مطالبی را که در مورد مشکلاتی که«آندره ساخاروف»در اتحاد شوروی با آن روبروست و یا قتل«یرزی پوپیلوسزکو»در لهستان منتشر کردند،در مورد دولت گواتمالا نیز مینوشتند قتل دهها هزار نفر در خلال دههء گذشته برای این کشور دشوار میشد.
اگر رسانهها در مورد آرمان ایالات متحده در ویتنام جنوبی و سایر کشورهای هند و چین داد سخن نداده،تجاوز و قتل به این کشورها را دفاع از آزادی تصویر نمیکردند،برای آمریکا جنگ در این منطقه غیرممکن میشد؛به این ترتیب این کشورها با میراث بدبختی و انهدامی که ممکن است هرگز بر آن چیره نشوند،به جا نمیماندند.
ممکن است مبارزهء تبلیغاتی توسط دولت و یا یک یا چند موسسهء مطیوعاتی بزرگ اعمال شود.مبارزه جهت بیاعتبار کردن دولت نیکاراگوآ،حمایت از انتخابات السالوادور به عنوان عملی در جهت مشروع کردن دمکراسی،و تعقیب قانونی سرنگونی هواپیمای خطوط هوایی کره به عنوان عاملی برای بسیج حمایت مردم توسط دولت پایهگذاری و انجام گرفته است.
روابط همزیستی
رسانههای گروهی در ایالات متحده به خاطر نیازهای اقتصادی و منافع متقابل،به نوعی روابط همزیستی با منابع قدرتمند اطلاعاتی، کشانیده شدهاند.رسانهها نیاز به جریان مداوم و موثق خبری دارند.آنها همه روزه به اخبار و برنامههای ضروری خبر نیاز دارند.
کاخ سفید،پنتاگون و وزارت خارجه منابع مرکزی فعالیت خبری در داخل کشور هستند.از نظر محلی،شهرداری و ادارهء پبلیس، منبع خبری منظمی برای خبرنگاران به شمار میروند.شرکتها و گروههای تجاری همآذوقهرسان مرتب و معتبر روایتهایی هستند که قابل درج در نشریهها میباشند.
بهطور مثال، پنتاگون یک سازمان اطلاعات مردمی دارد که چندین هزار کارمند در آن مشغول به کار هستند.این سازمان همهساله صدها میلیون دلار خرج میکند تا مردم نه تنها در مورد افراد یا گروه ناراضی بلکه در مورد گردهمایی ناراضیان هم اطلاعی کسب نکنند.
در دورهء کوتاه آزادینسبی که بین سالهای ۰۷۹۱ و ۰۸۹۱ پیش آمد،نیروی هوایی ایالات متحده فاش کرد که گسترش خبری این سازمان شامل ۰۴۱ روزنامه و یک هفتهنامه با تیراژ ۰۹۶/۰۰۰ نسخه،مجله«ایرمن»با تیراژه ماهانه ۰۰۰۵۲۱ نسخه،۴۳ فرستنده رادیویی و ۷۱ فرستنده تلویزیونی بهطور عمده برای خارج، ۰۰۰۵۴ ستاد و واحد خبررسانی و ۰۰۰۵۱۶ خبرنامه داخلی،۰۰۶۶ مصاحبهء مطبوعاتی و رسانهای،۰۰۲۳ کنفرانس مطبوعاتی،۰۰۵ پرواز ارشاد رسانهای،۰۵ ملاقات با هیئت سردبیری،و ۰۰۰۱۱ سخنرانی بوده است. ایرفورس اینترنشنال جورنال نوشت که پنتاگون ۳۰۲۱ گاهنامه منتشر میکند.
فقط بخش شرکتهاست که امکان تولید خبر و تبلیعات برای مردم دارد،آنهم به وسعتی که پنتاگون و سایر سازمانهای دولتی انجام میدهند.
در واقع،بوروکراسی های بزرگ با نفوذ به رسانههای گروهی کمک میکنند و از این طریق،به آنها دست مییابند. آنها به صورت منبع خبری«روتین»یا روزانه درمیآیند،در حالیکه منابع غیر«روتین»باید برای درج خبر تلاش کنند و احتمالا نادیده هم گرفته شوند.
ممکن است رسانهها در ارتباط با درج روایتهای فوق العاده مشکوک احساس تعهد کنند و یا اینکه در زیر پوششی انتقاد کنند تا از رنجاندن منابع و بر هم زدن روابط نزدیک خودداری کرده باشند.منابع قدرتمند امکان دارد که از منزلت و اهمیت خود به عنوان اهرمی برای رد انتقادها و دسترسی به مطبوعات استفاده کنند.بهطور مثال،وزارت دفاع از شرکت در یک بحث در مورد موضوعهای نظامی در رادیو ملی به دلیل حضور کارشناسان مرکز اطلاعات دفاعی در همان برنامه خودداری کرد.
الیوت آبرامز،معاون وزیر خارجه در برنامه دانشگاه هاروارد،در مورد حقوق بشر در امریکای لاتین شرکت نکرد،مگر اینکه رابرت وایت،سفیر پیشین از برنامه حذف شود. «کلراسترلینگ»یکی از تبلیغاتچیان عمده ارتباط بلغاری که برای قتل پاپ نقشه کشیده بود،از شرکت در برنامههای تلویزیونی که منتقدان وی در آن حضور داشتهاند،خودداری کرد.
تاکید شدید بر خروج ناراضیان شوروی، کشتار دشمنان در کامبوج و ارتباط بلغاری نه تنها به تضعیف علایم ویتنام کمک کرد،بلکه توجیهی بود بر تقویت گستردهء نظامی و در پیش گرفتن یک سیاست خارجی مهاجم و متجاوزتر. حملههای تبلیغاتی اخیر به نیکارگوآ توجه عامه را از سفاکی در السالوادور منحرف کرده،به توجیه افزایش سرمایهگذاری ایالات متحده بر روی ضد انقلابیون در امریکای مرکزی کمک کرد.
برعکس،مبارزه تبلیغاتی زمانی که مطالب در مورد قربانی شدن،حتی اگر دستهجمعی، مداوم و چشمگیر باشد،اما منافع نخبگان را تامین نکند،انجام نمیگیرد.
توجه به قتل عام اندونزی در سالهای ۶۶-۵۶۹۱ و یا قربانیان حملهء اندونزی به تیمور شرقی از سال ۵۷۹۱ تاکنون،به عنوان مبارزه رسانهها امر بیهودهای است،زیرا اندونزی متحد امریکاست و کشور دست نشاندهای است که درهای آن برای سرمایهگذرای غربیها باز است.همین امر در مورد قربانیان حکومت وحشت در شیلی و گوآتمالا صادق است.کشورهایی که دستنشاندهء امریکا هستند و ساختارهای اساسی تشکیلات آنها از جمله سیستم حکومت وحشت توسط امریکا و یا با کمک این کشور ایجاد شده است.
برای قربانیان این رژیمها هرگز مبارزهء تبلیغاتی در رسانهها انجام نمیشود.هرچه باشد،تبلیغ در مورد این چیزها،با منافع طبقه ثروتمند و قدرتمند در تضاد است.