درد دل های شاعرانه یک گیاه بیابانی کربلا

سال ها پیش، برای اولین بار، زمین را با کربلا شناختم. من و فامیل های صبور و بیابانی ام، مشغول زندگی خودمان بودیم و امیدوار به اینکه روزی شتری از ما تناول کند و مسافری با نیروی آن حیوان به مقصد برسد. وقتی حسین (ع) زمین های کربلا را خریداری کرد، در قلب های ما غوغایی به پا شد. دیگر مالکمان، نوه پیامبر خدا بود. از دور که او را می دیدیم، آرزو می کردیم لحظه ای کنارمان بیاید و کاری با ما داشته باشد؛ هرچند می دانستیم «طعمه هر مرغکی انجیر نیست.»

صبح عاشورا، مردی به سمت ما آمد. او را اولین بار بود می دیدیم اما برق نگاه و گیرایی چهره اش، او را معرفی کرد. یعنی می شود کاری با ما داشته باشد؟ گرچه «صد تا گنجشک با زاق و زوقش نیم من بیشتر نیست» اما ما هم دل داشتیم و می خواستیم شاید آتشی برای دفاع از خانواده حسین (ع) فراهم کنیم ولی غافل از اینکه سیبی که بالا می رود، هزار تا چرخ می زند. او آمد و برخی از دوستان اطرافم را از زمین جدا کرد ولی به من نرسید.
اتفاقات ظهر و عصر آن روز، مرا از جهان دلسرد کرد. یعنی امامت اینجا تمام شده و طومار اسلام بسته شد؟ بی رحمی های عجیب آن روز، قلب کوه های سنگی را می شکافت؛ ما که خاری بیشتر نبودیم.

آن روز غریب و پر از درد و دود، به تاریکی غروب رسید. خاردلان، روی گوشواره ها هم حساب کرده بودند. ناگهان گروهی کودک به سمت ما آمدند. خدایا! بازی است؟ واقعا به سمت ما می آیند؟ کودکان حسین؟ این طرف که خبری نیست. تا آمدیم دست و پایمان را جمع کنیم، تیغ هایمان در پاهایی جای گرفت که هنوز می دویدند و در بدن هایی فرو رفت که با لگد غارت کنندگان روی زمین می افتادند. ما که دیروز سرمست این بودیم که در خدمت امام عصر خود باشیم، امروز شرمنده کودکانش شدیم. هرچند آنان هیچ گاه از ما شکایتی نکردند اما خار هم که باشی، نمی توانی صاف صاف به بوته ها تکیه کنی و عرق شرم نریزی. غروب عاشورا، تیغ هایی که بیشتر می فهمیدند، خود را با هزاران تکان جدا کرده بودند و دست در دستان باد، خود را به گودی قتلگاه رسانده بودند تا شاید کنار نیزه ها، پیراهنی برای شهیدان آبرومند نینوا باشند. به قلم حجت حاجی کاظم.

چون خدا خواست که عریان نشود پیکر او                        ساخت از نیزه برای بدنش پیرهنی
(شاعر: قاسم افرند)

%d8%af%d8%b1%d8%af-%d8%af%d9%84-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%b4%d8%a7%d8%b9%d8%b1%d8%a7%d9%86%d9%87-%db%8c%da%a9-%da%af%db%8c%d8%a7%d9%87-%d8%a8%db%8c%d8%a7%d8%a8%d8%a7%d9%86%db%8c-%da%a9%d8%b1%d8%a8%d9%84

درد دل های شاعرانه یک گیاه بیابانی کربلا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

اسکرول