این مطلب در ادامه مطلب هدف زندگی که از اینجا قابل مشاهده است تدوین شده که در واقع آن بحث، پایه این مطلب خواهد بود. متن زیر،حاصل گفتگویی اینترنتی است که به علت عدم وجود مجال کافی برای نوشتن مطلب جدید،همان را آورده ایم.
میرسیم تازه به بحث سختیها و مشکلات
خدای بزرگ فرموده که راه خیلی مشکل نیست: لایکلف الله نفساً الا وسعها.
بزرگان ما هم مثل آیت الله بهجت همین را گفتهاند.
اگر مسیر را پیدا کنیم و درست قدمهایمان را برداریم، حتماً و حتماً استرسها و تنگیها از ما برداشته میشود.
اینکه خیلی عجیب و غریب و سخت توصیف کردهاند، کاملاً اشتباه است.
مسیر، بسیار زیباست و گوارا. حتی در فقر و بیماری. (توضیح خواهم داد.)
اما گاهی یک درد و ناراحتی در زندگی اتفاق می افته.
می دونید چرا؟
حتماً خیلی حکمت داره که ما ازش اطلاع نداریم. اما در حدی که یه کم میفهمیم عرض میکنم.
خودمون تجربه کردهایم که گاهی یک گرفتاری باعث میشه مدام در زندگیمون تجدید نظر کنیم. مدام دنبال راههای بهتر بگردیم.
میشه دقیقاً مورد شما رو هم تحلیل کرد. به جای خودش.
خیلی اوقات میشه وقتی به حاجتهای ۵ سال قبل خودمون نگاه میکنیم، میبینیم ۹۰ درصدشون بالاخره به خوبی برآورده شدند. حتی میفهمیم که دیر برآورده شدنشون چه قدر برامون خوب بوده. تجربه کنید. یه مرور در ۱۰ سال قبل خود داشته باشید.
غلبه کردن مشکلات و بی صبریها بر ما
یکی از مشکلات معمول ما این است که نمیتوانیم در برابر اخلاق بد دیگران صبر کنیم. برای حل این مشکل به این موضوع توجه کنید که با تغییر نگرش و با نگاه الهی، میتوانیم به طور عجیبی قدرت نقاط ضعف را به نقاط قوت تبدیل کنیم:
۱- وقتی شما به کسی خوبی میکنید، دارید محبت خداوند را به او میرسانید. به عبارتی، شما واسطه محبت رسانی خدای مهربان شدهاید. حال او هم میتواند چنین کند (یعنی واسطه محبت رسانی خداوند به شما شود) یا چنین نکند. اگر حواسمان به زیبایی و عظمت واسطه الهی بودن باشد (اهل بیت علیهم السلام هم واسطه اکمل فیض الهی هستند)
۲- وقتی دقت کنیم میبینیم با این نگاه، خودمانیم که به این محبت کردن احتیاج داریم و اگر طرف مقابل به ما محبت نکند، خدا که هست. دست خدا هم برای محبت کردن به ما بسته نیست. هرچند به خاطر مصلحتهایی که در مقدماتم عرض کردم، خدا محبتش را تابلو عرضه نمیکند.
۳- این، تلقین نیست. حقیقت است. البته نیاز به تمرین هم دارد. برای تمرین این مورد، میتوانید از اذکاری مثل (إِلَیهِ یصْعَدُ الْکلِمُ الطَّیبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یرْفَعُهُ) (مبارکه فاطر: ۱۰) استفاده نمایید. (البته اذکاری که عرض میکنم، اثرش فقط با توجه به معنای آیه مربوطه مورد نظر است.)
رضایت و شکایت
برخی اوقات حس میکنیم میخواهیم از مشکلات از روزگار و از خدا شکایت کنیم. در چنین موردی:
باید سعی کنیم به حکمت الهی اعتماد کنیم. خداوند خیلی مظلوم است و این یکی از جلوههای رحمت اوست که حتی حاضر است گاهی از دست او شکوه کنیم اما چیزی را که واقعاً به صلاح ما نیست، برایمان نگه دارد تا لحظه ای که بیشترین خیر را برای ما دارد.
هروقت حس کردید نیاز به شکوه از خداوند دارید، بگویید: «خدایا! من می دانم که تقدیر تو حکمتی دارد اما حکمت فلان موضوع را درک نمیکنم. خودت یاریام بفهمم. معرفتی ده تا کم کم محبت تو را در این مشکلات درک کنم و …» بعد سعی کنید همیشه به عنوان یک سؤال، برای خود ثبت کنید. مطمئن باشید روزی خدای بزرگ حکمت آن را به شما نشان خواهد داد.
میتوانید از کسانی که در این موضوعات کار کردهاند هم حکمتهای ممکن را جویا شوید. گاهی میتوان به نتیجه رسید.
نمونه ای از حکمت جویی (که البته خیلی بحث مفصلی است)
گاهی هم به خود بگویید فلان جریان که مرا ناراحت کرده، چگونه میتواند زمینه شود برای اینکه کدام صفت خوب من بیشتر شود یا کدام صفت بد من برطرف شود؟
اما نکته مهم این است:
اگر به هر دلیلی فعلاً حکمتش را نفهمیدید، خود را از تربیت الهی خارج نکنید.
توضیح اینکه همه چرخهی چرخ گردون، برای رشد ماست.
روایت میفرماید:
کسی که خدا را بهتر میشناسد، به قضای الهی راضی تر است: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ أَعْلَمَ النَّاسِ بِاللَّهِ أَرْضَاهُمْ بِقَضَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.
(الکافی (ط – الإسلامیه) / ج۲ / ۶۰)
دقت بفرمایید که نمیفرماید کسی که تقوای بیشتری دارد … میفرماید کسی که نسبت به خداوند آگاهی بیشتری دارد.
خلاصه کلام اینکه اگر بدانیم خداوند چه قدر مهربان است و چه قدر مراقب رشد ماست، تلاش خود را مینماییم و قدمهایمان را خوب بر میداریم اما حتی لحظه ای نسبت به نتیجه نگران نمیشویم.
آرامش اطرافیان ما
گاهی فکر میکنیم با درگیریهایی که محیط برای ما ایجاد میکند نمیشود رشد کرد.
از کجا می دانید رشد و درگیری با معنویات در محیط بی دغدغه ممکنه؟
شاید خداوند در میان همین خواب و بیداری و مهر و بی مهری دیگران، کم گذاشتن و نذاشتن پدر و مادر، پیدا شدن و نشدن همسر خوب و … ما را به زیباترین صفات الهی که هدف نهایی زندگی است برساند.
و حتماً همین است.
چرا فکر میکنیم باید دغدغههایمان برطرف شود تا رشد کنیم؟
سید هاشم حداد میگه که یکی از مهمترین علل رشد معنوی و عرفانیش این بود که مادر خانمش خیلی خیلی بد حرف میزده و به او بی احترامی میکرده و او توان اصلاح مادر خانمش را نداشته لذا تحمل میکرده و …
البته خیلی وقتها هم مهر و محبت و تشویق است که رشد میآفریند. اما گاهی هم قهر و سرزنش دیگران است که رشد میدهد. فقط ما باید الهی عمل کنیم وگرنه رشد نمیکنیم.
مگر مردم خدا را سرزنش نمیکنند؟ خدا آنها را نابود میکند؟؟؟؟؟؟ نه. خدا هم صبر میکند و محبت.
من و شما هم اگر بخواهیم الهی شویم، باید از این فرصتهای به بهترین شکل استفاده کنیم.
من از درمان و درد و وصل و هجران پسندم آنچه را جانان پسندد
درس گرفتن از رفتار بد دیگران خیلی خوبه.
اما بازهم کمه.
باید با صبر بر اونها لذت ببریم،
از اونها که بدی کردند هم بدمون نیاد.
حواسمون باشه که اونا در مشکل گرفتار شدهاند.
کمک کنیم نجات پیدا کنند.
با دوست داشتنشون.
با محبت کردن بهشون.
بی رغبت شدن به عبادت
گاهی اوقات به خاطر بی رغبتیهای خود به عبادت ومناجات، دچار ناامیدی میشویم و خود را غیر قابل اصلاح تصور میکنیم.
اما به نظر می رسه خدا برای اینکه به ماگاهی نشون بده که حواست به فلان موضوع نیست؛
یا اینکه باید در بحثهای معرفتی بیشتر کار کنی؛
یک دماسنج رو در وجودمون فعال می کنه.
اون، بی رغبت شدن به عبادته.
و این هم از محبت خداست.
اگر این دماسنج نبود و شما نمیفهمیدید که یه جای کارتان شاید اشکالی باشد، من و شما الان در حال بررسی بودیم؟
پس میبینید از نگاه دیگر، همه به خاطر این است که خدا شما را دوست دارد.
لطمه دیدن و دل شکستگی از عزیزترین عزیزانمان (مثل پدر و مادر)
گاهی اوقات نزدیکترین آدمها به ما حرفی میزنند که ما را میرنجانند و نتیجه میگیریم که زندگی بر ما دشوار شده و در نتیجه افسرده میشویم. به این توجه کنیم که:
خداوند بعضی وقتها با نشان دادن اینکه عزیزترین کسان ما حتی مادر و پدرمان، حتی اگر میان پدر و مادرهای دیگر هم نمونه باشند، نمیتوانند تکیه گاه حقیقی و نهایی ما باشند.
مادر و پدر خوب، تکیه گاه خوبی هستند اما نه تکیه گاه مطلق ما.
بنابراین:
۱- توقع نداشته باشید دیگران سخن شما را بفهمند. اگر با سرعت رشد معنوی کنیم، طبیعی است که حرفهایی در درونمان پیدا خواهد شد که هرکسی نتواند آنها را بفهمد. جنبه اساسی غربیت اولیاء خدا همین است.
۲- در گفتن اسرارتان حتی به پدر و مادر خویش، احتیاط نمایید.
۳- وقتی در یافتن محرم اسرار به اضطرار رسیدید و این برایتان مجسم شد که عزیزترین کسانتان گاهی محرم برخی اسرار نیستند، در آن اضطرار، به خدا برسید. فرصتی از این عالی تر نیست. این است معنای أمن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء.
۴- اگر دیگران در مورد شما بی انصافی کردند، سعی کنید به آنها گیر نکنید. یعنی سعی کنید هیچ کس با هیچ کار خود نتواند سیر معنوی و نشاط روحی شما را متوقف کند. دریا هستید. اقیانوس باشید که کسی نتواند با آب بازی کردنش شما را مواج کند. مواج بودن یا نبودنتان را دست کسی ندهید.
۵- سعی کنید وابستگی خودتان به قضاوت دیگران را کاهش دهید. این نکته خیلی مهمی است.
۶- اصلاً دنبال تغییر دادن دیگران نباشید. فقط دنبال این باشید که درست حق را بفهمید و قدمهای خود را درست بردارید. شما محبت کنید، اگر لازم بود راهنمایی کنید، و اینها را به عنوان قدمی برای رشد معنوی خودتان بردارید. هدایت با خداست. ما فقط گاه توفیق پیدا میکنیم واسطه شویم. ربطی به ما ندارد. (وَمَا أَنتَ بِهَادِی الْعُمْی عَن ضَلَالَتِهِمْ – سوره : النمل – آیه : ۸۱)
۷- تاکید میکنم شما فقط سهم خود را درست قدم برداید.
۸- هر عاملی که موجب شد دچار افسردگی و نگرانی شوید، حتماً و حتماً باید در خود یا در تحلیل آن عامل بازبینی کنید. هرگز نگرانی و افسردگی بازدارنده، قابل توجیه نیست.
۹- یک نکته اصولی دیگر اینکه وظیفه و نتیجه را خیلی استوار از هم جدا کنید. اگر کار خوبی به قصد خیر (نه اخلاص خاص. بلکه برای اینکه قدمهایتان را درست بردارید) انجام دادید، نتیجه را به خدا بسپارید و معنی این توکل، آن است که حقیقتاً هر نتیجه ای ظاهری که در بر داشت، برای شما هیچ و هیچ تفاوت نکند. این را اول باور نمایید و بعد عمل کنید.
۱۰- نکته اساسی دیگر این است که درست یا غلط عمل کردن پدر و مادر (که البته می دانم اغلب پدر و مادرها دارند غلط عمل میکنند.) هیچ ربطی به وظیفه ما در قبال آنان ندارد. ما باید وظیفه خود را که احترام و فرمانبرداری است انجام دهیم.
۱۱- در مورد پدر و مادر، سعی کنید اگر درست می گویند (مستحب یا واجب) حتماً عمل کنید. اگر هم دارند در خواسته خود از شما اشتباه میکنند، حتماً آنان را دور بزنید. یعنی ظاهر سازی کنید. مثلاً اگر می گویند اینترنت کمتر استفاده کنید، بگویید چشم. وقتی احتمال میدهید نپذیرند یا حتی سخت بپذیرند، اصلاً دلیل نیاورید. بگویید چشم اما بدون اینکه اصلاً متوجه شوند، در قالبی دیگر به کار خود ادامه دهید. هیچ اشکالی هم شرعاً ندارد. بلکه پسندیده است.
۱۲- سعی کنید در اموری که جزئی بوده و نظر دادنشان لطمه ای به شما نمیزند، گاه نظرشان را خاضعانه بپرسید و عمل کنید تا حس کنند آنان را قبول دارید. گاهی هم واقعاً نظرشان صحیح میتواند باشد. ولی اگر پرسیدید، عمل کنید.
۱۳- اگر گاهی در محیط خانه با مادرتان جر و بحث دارید سعی کنید کاری مثل کتاب خواندن در کتابخانه محل که پدر و مادر هم آن را دوست دارند اراده کرده و کمی حضورتان در خانه را کم رنگ کنید. (فرصت بحث در مورد دلایلش نیست.)