دو دلیل برای دیندار بودن

اشاره: این مقاله، با زبانی بسیار ساده و صمیمی دو دلیل برای دینداری آورده است. گرچه مطلب خیلی دقیق بیان نشده است اما زبان ساده و صمیمی آن، ارزش مطالعه را دارد.

منبع: سایت یادداشت های فانوس

گاهی برای انسان این سوال پیش می آید که چرا باید دیندار باشم؟ مگر دینداری چه مزایا و امتیازاتی دارد که من باید ملزم به آن باشم؟ اگر دیندار نباشم چه اتفاقاتی می افتد؟ اصلا چه دلایلی برای دیندار شدن چه اسلام چه یهود چه مسیحیت وجود دارد؟ چرا باید وقتی چشم به دنیا می گشاییم بدون دلیل ملزم به دینداری باشیم؟ اینها سوالاتی است که پاسخهای فراوانی میتوان برای آنها پیدا کرد که در قسمت اول این مقاله به دلیل اول خواهیم پرداخت.

دلیل اول نیاز به دیندار بودن

هرانسانی در هرکجای این جهان دارای سه نیاز اساسی است و باید راه حل اساسی برای رفع این نیازها هم داشته باشد.

نیاز اول هر انسانی، نیازهای شخصی او می باشد مانند نیاز به غذا، پوشاک، مسکن، همسر و …. که برای هریک از این نیازها مقتضیاتی در نظر گرفته شده است. نیاز دوم انسان، بخاطر اینکه او در اجتماع زندگی می کند، نیازهای اجتماعی اوست مانند نیاز به قانون، رهبر و … که برای اینها هم راه حلهایی وجود دارد. اما نیاز سوم انسان، نیازهای عالی اوست که اگر هم برای دو نیاز اول راه حل پیدا کند برای این نیازها راه حلی پیدا نخواهد کرد. اما نیازهای عالی چیست؟ هر انسانی در ذهن خود سوالات متعددی در مورد خود و هستی دارد که میخواهد با پاسخ به آنها شناخت و معرفت پیدا کرده و خود را از سردرگمی برهاند، مانند اینکه هستی چیست و مبداء آن کجاست؟ هدف هستی چیست؟ ما از کجا آمده ایم؟ آیا مبدا اولی ما شکم مادر است یا قبل آن در جای دیگری بوده ایم؟ اصلا مایی که هستیم جسمیم یا روحی که در قالب جسم درآمده ایم؟ اگر قرار است دوباره به سوی خدا برگردیم، خدا برای چه ما را به این دنیا آورده است؟ حال که آمده ایم، مقصد پایانی ما کجاست؟ آیا مرگ، اتمام زندگی و نابودی است یا یک شروعی دوباره؟ معیار و ملاک حق و باطل و راه تشخیص آنها چیست؟ برای رسیدن به سعادت و رشد چه باید کرد؟ و سوالات بیشماری از این قبیل که در قالب یک نام به اسم نیازهای عالی، گردآوری می شود. تنها راه حل و شاید بهترین راه حل پاسخ به اینگونه سوالات که می تواند انسان را قانع، و با عقل و فطرت او سازگار باشد، دین است یعنی دین است که به انسان می گوید تو همان روحی که از پیش خدا آمده ای و بعد مرگ، تنها جسم در خاک می ماند و تو به پیش خدا بازمیگردی و مرگ اتمام کار نیست، دین پاسخ میدهد که آمدن تو به این دنیا لغو و بیهوده نیست، بلکه بخاطر ترفیع درجه و مقام است، دین می گوید تو نیامده ای که فقط بخوری و بیاشامی و در دنیا و مادیات و لجن زارها غرق شوی و بعد هم تمام ، بلکه تو آمده ای که با مقابله با یک سری سختیها و گناهانی که پیش روی تو وجود دارد، به بالاتر از مقام فرشته و ملائکه برسی نه اینکه خود را از حیوان هم پست تر کنی یعنی این دنیا محلی است برای پیشرفت و تعالی و رشد مانند اینکه اگر بخواهند درجه یک مامور نظامی را ارتقاء بخشند ابتدا به او یک ماموریت سخت و دشوار می دهند تا لیاقتها و ظرفیتهای اورا بسنجند سپس ترفیع مقام و انسان هم تا آزمایش نشود ترفیعی نیست، خلاصه امدن ما به این دنیا عین نیکی و لطف است که خدا به ما ارزانی داشته است و این ماییم که قدرش را نمی دانیم و از امتحان قبول نمی شویم، دین پاسخ می دهد که راه حق و باطال این است، اینها تورا خوشبخت و سعادتمند می کند، دین می گوید که فلان راه، اخرش بدبختی و فلاکت است . نتیجه آنکه انسان اگر بخواهد در مسیر صحیح و در راستای کمال و رشد و سعادت گام بردارد و با پاسخ به سوالات ذهنیش، در آرامش زندگی کند و سردرگم و بدون هدف نباشد به دین نیازمند است و هیچ چیز نمی تواند پاسخ این نیاز انسان را بدهد و اگر هم بدهد، قانع کننده نخواهد بود چون با عقل و فطرت او سازگار نیست لذا دینداری یعنی روشمند و باهدف زندگی کردن ، یعنی باشناخت و معرفت زندگی کردن، یعنی خوشبخت زندگی کردن.

دلیل دوم دیندار شدن

این دلیل، یک مساله عقلی است و من آن را با یک مثال مطرح می کنم. فرض کنید انسان با وسیله شخصی خود و به همراه خانواده، قصد سفر به شهری را دارد که برای این سفر، هر عاقلی احتمالاتی را در نظر می گیرد و طبق آن احتمالات، برنامه ریزی می کند و اگر این احتمالات را در نظر نگیرد و یکی از آنها رخ دهد به طور حتم با مشکل مواجه خواهد شد. مانند اینکه هر عاقلی احتمال می دهد که بین راه ماشینش خراب شود لذا جعبه ابزار و وسایل مورد نیاز را بر می دارد و بارها آنها را تست می کند، یا احتمال می دهد خود یا اطرافیانش دچار مریضی یا سانحه ای شوند و جعبه کمکهای اولیه و داروهای مورد نیاز را بر می دارد یا احتمال گم شدن می دهد و نقشه راه بر می دارد یا اگر مسافرتش در فصل سرما باشد بنا بر احتمالات موجود، لباسهای گرم و زنجیر چرخ بر می دارد و تهیه مواد غذایی مناسب و احیانا سرگرم کننده بنا بر احتمالات موجود را هم می توان به اینها اضافه کرد و احتمالاتی از این قبیل که اگر کمی تامل کنیم به موارد بیشتری هم خواهیم رسید. حال اگر یکی از این احتمالات رخ داد، انسان عاقلی که برای آنها برنامه ریزی کرده موفق و سالم است ولی در مقابل انسانی که بدون فکر و برنامه ریزی و بدون در نظر گرفتن احتمالات فوق، راهی سفر شده است صد در صد زیان کرده است و در برخی موارد هم، شاید سلامتیش تهدید شود و اگر هیچ یک از احتمالات فوق هم رخ ندهد باز انسان عاقل زیان نکرده است و همین که بر اساس عقل خود رفتار کرده است، راضی بوده و لذت می برد و در طول سفر هم دلهره و اضطرابی ندارد یعنی در آرامش است. خلاصه آنکه انسان عاقل در زندگی خود، احتمالات را در نظر می گیرد مگر آنکه یک احتمال، به قدری ضعیف باشد که قابل توجه نباشد و به خاطر همین مطلب است که انسان هیچگاه در زیر دیواری که کج شده است نمی نشیند و به سیمی که لخت شده است، دست نمی زند و لو اینکه در ازای کار او، مبلغ هنگفتی را هم به او بدهند چون احتمال خطر وجود دارد. و باید این نکته را هم افزود که احتمال خطر هر قدر قوی تر یاشد توجه و برنامه ریزی بیشتری را می طلبد. حال ما با مسایلی به اسم دین مواجه هستیم که بسیار مهم تر از مسایل فوق می باشد چرا که با کل زندگی ما سر و کار دارد و حتی به قبل تولد و بعد مرگ ما هم نظر دارد و ادعا می کند غیر این راه، سراسر گمراهی و ضلالت است. پس مساله خیلی جدی تر باشد چرا که احتمال خطر در اینجا بسیار قوی است و برای دین صد و بیست و چهار هزار پیغمبر با کتب آسمانی مختلف مبعوث شده است و افراد بیشمار و والایی پیرو آن هستند. حال انسان عاقل بدون تحقیق و تفکر و بدون یقین یافتن که دین و دینداری حق است یا خیر، در همین حد احتمال می دهد که دین و مسایل مربوط به آن حق باشد و غیر راه دینداری، انسان را به گمراهی و هلاکت برساند لذا بنا بر این احتمال عقلی که بسیار هم قوی است و در صورت عدم عمل به آن، احتمال خطر هم بسیار بزرگ و خطرناک است چون بالاتر از خطر هلاکت و گمراهی چیزی نیست، می طلبد که دیندار باشیم و در صورت حقانیت دین،  متضرر نشویم و اگر دین و دینداری حق نبود، باز ما ضرر نکرده ایم و از همین که با عقل خود حرکت کرده ایم و اصولی و هدفمند زندگی کرده ایم، راضی خواهیم بود حال آنکه مسایل دین و وعده هایی که داده شده است، همگی عین حق و حقیقتند و نمی توانند مانعی برای ما باشند و تنها زندگی ما را در چارچوب مشخص و اصولی قرار می دهند و سعادت ما را تامین می کنند ولی گاهی ما از حقیقت بی خبریم و فکر می کنیم راهی که می رویم، همان حقیقت و ضامن خوشبختی و سعادت ماست. خلاصه اگر حقانیت دین هم مورد قبول ما نباشد، احتمال حقانیت آن، برای دیندار شدن کافی است و همین یک احتمال بس است که دیندار نباشیم و بعد مرگ ببینیم همگی عین حقیقت بوده اند البته در این زمینه شبهات و مسایلی هم مطرح است که انشاالله در آینده به آنها خواهیم پرداخت.

دو دلیل برای دیندار بودن

2 دیدگاه برای “دو دلیل برای دیندار بودن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

اسکرول